onsdag den 29. december 2010
تظاهرات ایرانیان اسکاندیناوی در حمایت از زندانیان سیاسی و بر علیه اعدام
عکسها از تظاهرات کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران ( دانمارک ) در مقابل سفارت
امروز طیفهای مختلف پناهندگان ایرانی و کرد مقیم دانمارک و مالموی سوئد سه تظاهرات در کپنهاگ در حمایت از زندانیان سیاسی و در مخالفت با احکام اخیر اعدام در جمهوری اسلامی ایران برگزار کردند.
آکسیون اول در ساعت 12 در مقابل سفارت جمهوری اسلامی و توسط شورای ملی مقاومت برگزار شد.
تظاهرات دیگر در ساعت 3 بعد از ظهر با فراخوان کمیته حمایت از زندانیان سیاسی و حمایت چندین سازمان سیاسی ایرانی و کردی برگزار شد. حضور پلیس دانمارک در این تظاهرات کاملن مشهود بود و سفارت ایران توسط چندین خودروی پلیس محافظت میشد. از جمله شعارهای این تظاهرات: زندانی سیاسی آزاد باید گردد, مرگ بر جمهوری اسلامی, مرگ بر خامنه ای و این لانه جاسوسی تعطیل باید گردد بود.
آخرین تظاهرات در ساعت 18 و توسط انجمن ایران آزاد در میدان مرکزی شهر انجام شد. تظاهرکنندگان با روشن کردن مشعل و سرود خواندن یاد مبارزان ایرانی اعدام شده اخیر را گرامی داشتند. سپس اشکان پنجه ای شعر "قسم" را برای حاضران دکلمه کرد. آکسیون با سرود خوانی و شعارهای اتحاد مبارزه پیروزی, مرگ بر دیکتاتور, ننگ بر دیکتاتور و شعارهایی به زبان دانمارکی در محکومیت اعدامهای اخیر در جمهوری اسلامی به پایان رسید
تظاهرات علیه اعدام مقابل سفارت ایران در کپنهاگ
با درودهای گرم وصمیمانه
جنایتهای رژیم اسلامی ایران را بی جواب نگذاریم یک صدا خشم ونفرت وانزجار خود را نسبت این جنایتکاران در تظاهرات روز چهارشنبه 29 .12 در مقابل جاسوس خانه رژیم فریا کشیم به امید دیدار فردا ساعت 15 مقابل سفارت اسلامی ایران .از هرطریق ممکن به دوستان وسایرین را خبر دهید
به امید پیروزی وآزادی همه زندانیان سیاسی
søndag den 19. december 2010
مقام عظمای بالاترین, لطفن من را هم اعدام مجازی کنید!
این طرح از وبلاگ مرحوم ساشتیانی قرض شده. امیدوارم بزودی با هم محشور شویم
http://iranholland.wordpress.com
مقام عظمای بالاترین, لطفن من را هم اعدام مجازی کنید!
من با اسم حقیقی خودم کاربر هستم.یک سال نیم است که ساعتها وقت روزانه ام را برای اطلاع رسانی در این سایت گذاشته ام. بیش از 2000 لینک فرستاده که 36 در صد انها هم داغ شده اند. دهها لینک را نوشته یا ترجمه کرده ام. حضور احمدی نژاد و مسابقات جهانی کشتی و تکواندو در دانمارک را به همراه دهها خبر تظاهرات و آکسیون دیگر پوشش د اده و برای بالاترین فرستاده ام. تا به حال وارد هیچ باند و باند بازی نشده ام. هیچ وقت اسپم نفرستاده ام. به لینکهای متفاوت رای دادم و لینکهای مختلف فرستاده ام تا کثرت گرایی که شما به دروغ از آن دم می زنید رواج پیدا کند....
حذف بیش از صد کاربر قدیمی و زبردست را دهن کجی شما به اصل آزادی بیان در این لینکدونی میبینم.
دیگر برای سایت شما هم مثل دین اسلام هیچ حرمت و قربتی قائل نیستم(برای دادن بهانه قانونی به شما برای بستن حساب این تیکه رو نوشتم).
لطفن حساب من را هم به علت توهین به مذهب ببندید چون واقعن هر دو تاشون حالم را به هم می زنند .
با تشکر حسین فردوسی پور
توضیح: این لینک چند دقیقه بعد از فرستاده شدن به بالاترین حذف و حساب کاربری من هم بسته شد
fredag den 10. december 2010
fredag den 3. december 2010
پایان نامه: رپ اشکان پنجه ای
موضوع پایان نامه جنگ نرمه
تخماش زیر عمامه گرمِ گرمه
منطق, منطق پنجاه و هفته
زیر تیغ سانسور از بین رفته
خونی که شسته شد با پول نفت
جسد واسه هر کفتار داره صرف
هنر سیاسی و سینمای ایرون
قصاب کهریزک شده کارگردون
خجالت داره "کلاهداری" آخه حیووون
شاهد روباه کیه؟ دمب اون؟
داداشی نوشته تو شدی کارگردون
...اول و آخرتون کلاش بسیجی, بچه میمون
حقیقتو اونی که رفته گفته
مونده تا دومزاریت بیفته
مرده شورتو ببره"شمقدری"
اینم فامیلی شد آخه که تو داری
پشتت کیه مایه کم نمیاری
آدم کییی پفیوز دوزاری
شلغم بفروشی کم در می آری
ولی مفتش به اینه که شرف داری
ای ولد زنا, ای کپل بی حیا
"رضا شریفی نیا"
اینکاره ای بابا
واست تمبک می زنیم روش قر بیا
داریوش, ارجمند رفت به باد
تو آینده نمی گن روحت شاد
تو که مالک اشتری چرا خر شدی
چند گرفتی واسه ملت شر شدی
چهار دست وپا رهروی رهبر شدی
زگیل, آویزوون صاحب عر عر شدی
چشماتو واکن خانم اوتادی
اینا مدرک میشه واسه نسل بعدی
خجالت زده میشی که به کیا دادی
یه مشت ریش و پشم, گوسفند و گوساله
نمی فهمن هنر آخور نداره
فرق تو و اونی که رفته خیلی زیاده
اونی که خونش رواست, شرفشو نداده
آقای باقالی جمشید آریا
فکر کردی نمیری نمیدی, تو پا
رفتی لخت شدی زدی به آخور سپاه
قیافت شده انگار فاحشه ها
فاحشه مغزیه منظورم ها
فقط یه نصیحت دارم واست آقا
در آر پنبه رو از گوشت, بشنوی صدا
میخوای گنده بشی برو دمبل بزن
نرو تو کار خیانت به هموطن
بقیه جغله ها رو کاری ندارم
گنده میشین اسمتونو بیارم
فقط واستون دارم یه کلمه حرف
پول و مقامش نداره صرف
بدونید خوردید بهتون بد رفت...
onsdag den 24. november 2010
lørdag den 20. november 2010
مسجد سازِ کافر و خوک خور
شرکت کنندگان در پانل گفتگو و پاسخ از راست به چپ, عبدالله دومورکوک از اتحاد مشترک برعلیه مسجد امام علی, راسموس یارلو نماینده حزب کنسرواتیو در مجلس دانمارک, مانو سارین نماینده حزب رادیکال در شهرداری کپنهاگ, بیژن اسکندری آرشیتکت مسجد امام علی
چند روز پیش در جلسه ای که به ابتکار یک نماینده مجلس دانمارک در مخالفت با احداث یک مسجد بزرگ به خرج جمهوری اسلامی و مجمع بین المللی اهل بیت در کپنهاگ برگزار شد شاهد بیاناتی از مسجد, بیژن اسکندری, آرشیتکت ایرانی این مسجد بودم که به قول معروف مرغ پخته را هم به خنده می انداخت.
این که چرا مسجد امام علی برای پاسخ گویی, امام جمعه یا سخنگوی خوبصورت محجب عراقی
الاصلش را نفرستاده بود خود جای سوال دارد.
خانم سخنگوی عراقی الاصل مسجد از دادن توضیحات در مورد وابستگی مسجد امام علی به جمهوری اسلامی در پشت تریبون طفره رفتند و تنها به جوابی کوتاه در جایگاه تماشاگران اکتفا کردند
در عوض بیژن اسکندری که آرشیتکت این مسجد 10 ملیون دلاری هست برای ماست مالی برنامه های سفارت و مجمع اهل بیت و خود شیرینی از طرف مسجد به عنوان نماینده مسجد معرفی شده بود. در ابتدای سخنرانی بیژن اسکندری با صغرا کبرا چیدن های خود از زندگی, سوابق درخشان خود در ایران و کشورهای اروپایی و آشناییش با یک دختر دانمارکی و مهاجرت به این کشور صحبتهایی کرد. وقتی که نوبت به توضیح در مورد مسجد شد چون به وضوح جو موجود بر علیه خود را در جلسه را حس کرده بود بیانات ضد و نقیضی را اظهار داشت که چندین بار باعث خنده یااعتراض حضار شد.
بیژن اسکندری به اسلام اعتقادی نداره, عاشق گوشت خوک هم هست, از خمینی و احمدی نژاد هم بدش میاد ولی با این حال برا جمهوری اسلامی مسجد می سازه
بیژن اسکندری در توجیه اینکه چرا علیرغم وجود مدارک و شواهد غیر قابل انکار مربوط به روابط مسجد و سفارت جمهوری اسلامی و مجمع اهل بیت, این وابستگی توسط مقامات ایرانی و مسئولین مسجد تکذیب میشود اول توضیح داد که خود وی در جوانی کمونیست بوده و بر علیه شاه. وی همچنین گفت که خمینی هم مثل شاه یک دیکتاتور بوده و به نظر وی احمدی نژاد انسان مزخرفی است که باعث شرم و سرافکنگی ایرانیان شده و او از وی متنفر است. آقای اسکندری توضیحی در مورد این که چرا در سفر احمدی نژاد به دانمارک در دسامبر 2009 جزو خواصی بوده که به زیارت ایشان مستفیض شده نداد.
در مورد این که چرا سفارت ایران و سفیر ایران مالکان رسمی زمین مسجد میباشند هم توجیه این بود که موقع ورود آخوند خادمی به عنوان پیش نماز به دانمارک, چون ایشان قصد خدمت به مسلمانان را داشته و برای همین در فکر خرید مسجدی بوده و تنها کسی را که در دانمارک میشناختند سفیر ایران بوده این اتفاق افتاده ,وی در تعریف آزاد منشی و فرهیختگی امام جمعه مسجد تا آن حد پیش رفت که اعلام کرد آخوند خادمی فردی بسیار فهمیده است که از احمدی نژاد بدش می آید و امام جمعه مسجد از جریانات رادیکال در ایران حمایت نمی کند.
در مورد خود نیز بیژن اسکندری افزود که خود وی هیچ عقیده ای به اسلام ندارد و عاشق گوشت خوک است و حاضر بوده بجای مسجد کلیسا یا کنیسا یا معبد بودایی ها را بسازد.
بیشتر حضار از همسایگان مسجد بودند که از سرو صدا و مسائل پارک کردن اتوموبیل های خود در روزهای اعیاد و مراسم مذهبی و عدم امکان رسیدن آمبولانس به افراد مریض در منطقه در روز جمعه شکایت می کردند. یکی از همسایگان مسجد اعتراض میکرد که در روز های جمعه مامورین مسجد کسانی را که قصد پارک کردن خودروهای خود در نزدیکی منازلشان را دارند را با زبانی خشن و با تحکم از این کار برحذر میدارند.
یکی از هواداران عراقی الاصل مسجد به حضار اطمینان می دهد که فعالیتهای مسجد فقط فرهنگی است
یک خانم فلج که روی صندلی چرخدار نشسته بود اعتراض داشت که آمبولانسی که برای بردن یکی از بیماران در روز جمعه به منطقه خواسته شده بود بیش از 20 دقیقه برای رسیدن به بیمار در حال مرگ به خاطر ترافیک مسجد تاخیر داشته است.
در جواب این مسایل آقای بیژن اسکندری معتقد بود که باید فرهنگ دوچرخه سواری و پیاده روی را در مسلمانان ترویج کرد تا این مشکل به مرور حل شود. در مورد سر و صدا و اذان از مناره های 32 متری مسجد که باعث نگرانی همسایه ها و هم محلی ها شده بود آقای اسکندری توضیح دادند که او پیشنهاد داده بوده که بجای استفاده مناره ها برای اذان گویی آنها را به عنوان هواکش و دستگاه تهویه استفاده کنند که طرحش مورد قبول مسئولین مسجد قرار نگرفته است.
بیژن اسکندری برای آرامش دادن به حضاری که نگران بودند محله شان در اشغال عده ای مسلمان رادیکال و طرفدار جمهوری اسلامی بیفتد به آنها اطمینان داد که برنامه های این مسجد فقط فرهنگی و هنری است و وی یک سالن بزرگ آمفی تئاتر را هم در طرح مسجد گنجانده تا مردم بتوانند در آن جشن بگیرند و برقصند. این جمله باعث شد که یکی از حضار با شگفتی فریاد زند چطور مسجدی که درب ورودی جداگانه برای خانمها و آقایان در نظر گرفته می خواهد برنامه رقص مشترک ترتیب دهد. این اعتراض خنده و کف زدن حضار را به همراه داشت.
در پایان بیژن اسکندری مشکلات مالی را بررسی کرد و گفت این مسجد تا به حال مبلغی حدود 3 ملیون دلار جمع آوری کرده که توسط افراد خیر در دانمارک و سوریه و لبنان و ایران فرستاده شده ولی هنوز به 4 ملیون دلار دیگر برای احداث این مسجد پول احتیاج دارند و وی اطلاعی از این که این پول از کجا و چه طریقی قرار است به حساب مسجد واریز شود ندارد.
علاوه بر تلویزیون محلی کپنهاگ, خبرنگارانی از 2 روزنامه دانمارک و تلویزیون ملی نروژ از این جلسه گزارش هایی پخش کردند.
چند روز پیش در جلسه ای که به ابتکار یک نماینده مجلس دانمارک در مخالفت با احداث یک مسجد بزرگ به خرج جمهوری اسلامی و مجمع بین المللی اهل بیت در کپنهاگ برگزار شد شاهد بیاناتی از مسجد, بیژن اسکندری, آرشیتکت ایرانی این مسجد بودم که به قول معروف مرغ پخته را هم به خنده می انداخت.
این که چرا مسجد امام علی برای پاسخ گویی, امام جمعه یا سخنگوی خوبصورت محجب عراقی
الاصلش را نفرستاده بود خود جای سوال دارد.
خانم سخنگوی عراقی الاصل مسجد از دادن توضیحات در مورد وابستگی مسجد امام علی به جمهوری اسلامی در پشت تریبون طفره رفتند و تنها به جوابی کوتاه در جایگاه تماشاگران اکتفا کردند
در عوض بیژن اسکندری که آرشیتکت این مسجد 10 ملیون دلاری هست برای ماست مالی برنامه های سفارت و مجمع اهل بیت و خود شیرینی از طرف مسجد به عنوان نماینده مسجد معرفی شده بود. در ابتدای سخنرانی بیژن اسکندری با صغرا کبرا چیدن های خود از زندگی, سوابق درخشان خود در ایران و کشورهای اروپایی و آشناییش با یک دختر دانمارکی و مهاجرت به این کشور صحبتهایی کرد. وقتی که نوبت به توضیح در مورد مسجد شد چون به وضوح جو موجود بر علیه خود را در جلسه را حس کرده بود بیانات ضد و نقیضی را اظهار داشت که چندین بار باعث خنده یااعتراض حضار شد.
بیژن اسکندری به اسلام اعتقادی نداره, عاشق گوشت خوک هم هست, از خمینی و احمدی نژاد هم بدش میاد ولی با این حال برا جمهوری اسلامی مسجد می سازه
بیژن اسکندری در توجیه اینکه چرا علیرغم وجود مدارک و شواهد غیر قابل انکار مربوط به روابط مسجد و سفارت جمهوری اسلامی و مجمع اهل بیت, این وابستگی توسط مقامات ایرانی و مسئولین مسجد تکذیب میشود اول توضیح داد که خود وی در جوانی کمونیست بوده و بر علیه شاه. وی همچنین گفت که خمینی هم مثل شاه یک دیکتاتور بوده و به نظر وی احمدی نژاد انسان مزخرفی است که باعث شرم و سرافکنگی ایرانیان شده و او از وی متنفر است. آقای اسکندری توضیحی در مورد این که چرا در سفر احمدی نژاد به دانمارک در دسامبر 2009 جزو خواصی بوده که به زیارت ایشان مستفیض شده نداد.
در مورد این که چرا سفارت ایران و سفیر ایران مالکان رسمی زمین مسجد میباشند هم توجیه این بود که موقع ورود آخوند خادمی به عنوان پیش نماز به دانمارک, چون ایشان قصد خدمت به مسلمانان را داشته و برای همین در فکر خرید مسجدی بوده و تنها کسی را که در دانمارک میشناختند سفیر ایران بوده این اتفاق افتاده ,وی در تعریف آزاد منشی و فرهیختگی امام جمعه مسجد تا آن حد پیش رفت که اعلام کرد آخوند خادمی فردی بسیار فهمیده است که از احمدی نژاد بدش می آید و امام جمعه مسجد از جریانات رادیکال در ایران حمایت نمی کند.
در مورد خود نیز بیژن اسکندری افزود که خود وی هیچ عقیده ای به اسلام ندارد و عاشق گوشت خوک است و حاضر بوده بجای مسجد کلیسا یا کنیسا یا معبد بودایی ها را بسازد.
بیشتر حضار از همسایگان مسجد بودند که از سرو صدا و مسائل پارک کردن اتوموبیل های خود در روزهای اعیاد و مراسم مذهبی و عدم امکان رسیدن آمبولانس به افراد مریض در منطقه در روز جمعه شکایت می کردند. یکی از همسایگان مسجد اعتراض میکرد که در روز های جمعه مامورین مسجد کسانی را که قصد پارک کردن خودروهای خود در نزدیکی منازلشان را دارند را با زبانی خشن و با تحکم از این کار برحذر میدارند.
یکی از هواداران عراقی الاصل مسجد به حضار اطمینان می دهد که فعالیتهای مسجد فقط فرهنگی است
یک خانم فلج که روی صندلی چرخدار نشسته بود اعتراض داشت که آمبولانسی که برای بردن یکی از بیماران در روز جمعه به منطقه خواسته شده بود بیش از 20 دقیقه برای رسیدن به بیمار در حال مرگ به خاطر ترافیک مسجد تاخیر داشته است.
در جواب این مسایل آقای بیژن اسکندری معتقد بود که باید فرهنگ دوچرخه سواری و پیاده روی را در مسلمانان ترویج کرد تا این مشکل به مرور حل شود. در مورد سر و صدا و اذان از مناره های 32 متری مسجد که باعث نگرانی همسایه ها و هم محلی ها شده بود آقای اسکندری توضیح دادند که او پیشنهاد داده بوده که بجای استفاده مناره ها برای اذان گویی آنها را به عنوان هواکش و دستگاه تهویه استفاده کنند که طرحش مورد قبول مسئولین مسجد قرار نگرفته است.
بیژن اسکندری برای آرامش دادن به حضاری که نگران بودند محله شان در اشغال عده ای مسلمان رادیکال و طرفدار جمهوری اسلامی بیفتد به آنها اطمینان داد که برنامه های این مسجد فقط فرهنگی و هنری است و وی یک سالن بزرگ آمفی تئاتر را هم در طرح مسجد گنجانده تا مردم بتوانند در آن جشن بگیرند و برقصند. این جمله باعث شد که یکی از حضار با شگفتی فریاد زند چطور مسجدی که درب ورودی جداگانه برای خانمها و آقایان در نظر گرفته می خواهد برنامه رقص مشترک ترتیب دهد. این اعتراض خنده و کف زدن حضار را به همراه داشت.
در پایان بیژن اسکندری مشکلات مالی را بررسی کرد و گفت این مسجد تا به حال مبلغی حدود 3 ملیون دلار جمع آوری کرده که توسط افراد خیر در دانمارک و سوریه و لبنان و ایران فرستاده شده ولی هنوز به 4 ملیون دلار دیگر برای احداث این مسجد پول احتیاج دارند و وی اطلاعی از این که این پول از کجا و چه طریقی قرار است به حساب مسجد واریز شود ندارد.
علاوه بر تلویزیون محلی کپنهاگ, خبرنگارانی از 2 روزنامه دانمارک و تلویزیون ملی نروژ از این جلسه گزارش هایی پخش کردند.
onsdag den 17. november 2010
كراوات اسلامي ذوالفقار
mandag den 15. november 2010
tirsdag den 2. november 2010
Der var en, der var to, der var tre.....og endnu en der skal aflives.
Fra filmen "The Stoning of Soraya M"
af Adrian Hjelmslund den 2. november 2010 kl. 12:42
StopStoningNow.com rapporterer at Sakineh Mohammadi skal stenes imorgen, den 3. november : http://stopstonningnow.com/wpress/4194
Dette er der for såvidt ikke noget forbavsende i, da det iranske præstestyre har et ganske omfattende CV hvad mord på egen befolkning angår.
Hvad der forbavser mig mere end endnu en aflivning er tavsheden fra
- Islamiske lærde, det være sig i Danmark såvel som andre lande.
Jeg har ofte set nævnt i debatten at islam er forsvarer af kvinderettighedder og at det bare er få ekstremister som går ind for steninger - burde disse moderate islamiske lærde ikke være oprørte over hvordan ekstremister kaster skam over deres religion? Her troede jeg at islams image var noget de bekymrede sig om, men måske jeg bare har taget fejl.
- De politikere i Københavns borgerrepræsentation som stemte for imam Ali moskeen på Vibevej i København.
Der har været rejst tvivl om hvor financieringen kom fra, og om hvorvidt imam Ali moskeen har forbindelser til Irans islamiske republik og til ekstremisme. Jamen ville denne stening ikke være det perfekte tidspunkt for vores politikere at gøre det klokkeklart for både københavns befolkning, eksil iranere i Danmark samt ikke mindst imam Ali moskeen selv, at de ikke accepterer nogen forbindelse til det iranske præstestyre og deres ugerninger?
- Sidst men ikke mindst feminister, der hævder at stå vagt om kvinderettighedder og global søstersolidaritet.
Tanken med feminist bevægelsen var vel oprindeligt at støtte op om verdensomspændende kvinderettighedder, men tavshedden er øredøvende når det kommer til kvinderettigheder udenfor den vestlige verden. Er det fordi at vestlige feminister er bedøvende ligeglade med deres søstre i andre verdensdele, eller er feministbevægelsen virkelig reduceret til bare at handle om skedeorgasmer, kvinders ret til at være mænd, eller ligger forklaringen et helt andet sted?
I disse moderne tider hvor der uddeles priser for dette og hint, ville det måske være passende at introducere endnu en pris - den blodige sten. Kandidaterne er mange og valget svært, så for at give den lidt ekstra krydderi kan man indføre flere kategorier, således at ingen føler sig forbigået når hæderen skal deles ud.
Ovenstående er skrevet med et strejf af bitterhed, og med mine mange dejlige iranske venner i tankerne der lider under et sygt præstestyre, samt den vestlige verdens besynderlige stiltiende accept af dette vanvid.
Adrian Hjelmslund
PS. Datoen for steningen er ikke bekræftet fra officielt hold, da præstestyret ikke kommer med sådanne udmeldinger, men StopStoningNow er en troværdig organisation der normalt har deres oplysninger iorden.
torsdag den 21. oktober 2010
onsdag den 20. oktober 2010
رقص در حرم قم: تقدیم به عاشقان ولایت
رقصیدن در حرم قم , تقدیم به عاشقان ولایت بمناسبت حضور خ ر در جوار حرم مطهر
søndag den 17. oktober 2010
آیا کسی از سهرابستان خبری داره؟
یکی از طرح های منتشر شده در سهرابستان
وب لاگ سهرابستان با اون مقاله های خوب تحلیلی, عکس و طرح های عالی وافشاگریهای جانانه اش رو که یادتون میاد؟ آلان مدتهاست که این سایت فعال نبوده و آخرین لینکی که داده به تاریخ 10 تیر ماه بر میگرده.
کسی هست که بدونه چه اتفاقی افتاده و چرا دیگه مطالب خوب جدیدی از این دوست ندیده به دست ماها نمیرسه؟
http://sohrabestann.blogspot.com/
lørdag den 16. oktober 2010
onsdag den 13. oktober 2010
mandag den 11. oktober 2010
در دفاع از آزادیِ بیانِ کاریکاتوریستِ دانمارکی و در انتقاد ازنیک آهنگ کوثر
مقاله نیک آهنگ کوثر"در دفاع از آزادی بیان کاریکاتوریست، در انتقاد از کار دانمارکیها" یکی از ناامید کننده ترین و نگران کننده ترین خبرهای هفته اخیر برای طرفداران آزادی بیان در ایران بود. اتفاق ناگوار دیگر هم عدم شرکت شیرین عبادی و اکبر گنجی در مراسم توزیع جایزه به کورت وسترگارد , کاریکاتوریست دانمارکی توسط آنجلا مرکل, صدر اعظم دولت آلمان بود.
اینکه چرا شیرین عبادی و یا اکبر گنجی این مراسم را تحریم کردند احتیاج به جوابی جداگانه دارد ولی وقتی یک کاریکاتوریست ایرانی (که خود قربانی سانسور و اختناق آنهم هم در داخل کشور و هم در تبعید بوده) کار همکار دانمارکی خود را "به همین سادگی" "سفارشی" و فاقد"ارزش کار مطبوعاتی" می داند و با دادن یک سری اطلاعات غلط سعی در توجیه نظرات خودش می کند میتواند نشان از تسلیم شدن نویسنده مقاله در مقابل خود سانسوری و ترس از مسلمانان افراطی باشد .
نیک آهنگ همان اول مقاله اش می نویسد "در سال ۲۰۰۵، نویسنده یک کتاب کودکان نتوانست طراحی برای کتابش در باره محمد و دین اسلام پیدا کند، چون همه از کشیدن پیامبر اسلام میترسیدند. ماجرا در رسانههای دانمارک منعکس شد و نهایتا دبیر فرهنگی روزنامه یولاندر پوستن موضوع کشیدن کاریکاتور پیامبر اسلام را به تعداد زیادی از طراحان دانمارکی سفارش داد که تنها ۱۲ نفر این سفارش را پذیرفتند."
اقای نیک آهنگ فراموش کردند که توضیح دهند که اکثر کاریکاتوریست ها و طراحان دقیقن از ترس افراطیون اسلامی به این دعوت لبیک نگفتند و همین عدم شرکت از ترس دلیلی بر درستی این مدعا بود که با این کار یولندز پوستن ثابت شد و برای همین چاپ کاریکاتورها یک کار ژورنالیستی بود.
در عوض نیک آهنگ مینویسد:کاری که دانمارکیها کردند، ارزش کار مطبوعاتی ندارد. به همین سادگی. چرا؟ چون موضوعی با گرایشی ویژه به طراحان سفارش داده شده است".
یک پیش فرض من در آوردی و اشتباه نیک اهنگ را اینجا دچار توهم کرده است. اولن که خیلی از کارهای طراحان سفارشی است. برای مثال طرح هایی که برای مقالات سیاسی و توریستی و آشپزی و.. به طراحان سفارش داده میشود و خود طراح کار خود را بعد از این"سفارش" بدون دخالت بعدی سفارش دهندگان در این مورد خلق می کند. این موضوع هیچ منافاتی با اصول روزنامه نگاری ندارد و در تمام کشورهای آزاد و در تمام روزنامه های معتبر وجود دارد. دومن در دعوتنامه روزنامه به طراحان که برای محک زدن ادعایی که نویسنده کتاب کودکان از وجود خود سانسوری در بین هنرمندان دانمارکی از ترس افراطی های اسلامی اقامه کرده بود, یولندز پوستن از طراحان دانمارکی خواسته شده بود تصور خود از محمد را به خطوط نقاشی تبدیل کنند. اگر نیک آهنگ 12 نقاشی منتشر شده را یک بار دیگر نگاه میکرد و به آن کاریکاتور کورت وستر گارد که محمد را با عمامه ای با بمب نشان میدهد اکتفا نمیکرد, می دید که چند تای آنها بر علیه یولندز پوستن و سردبیرش بودند و اصلن ربطی به محمد پیغمبر نداشتند ولی با این حال یولندز پوستن علیرغم اینکه این کاریکاتورها که نه تنها هیچ ربطی به "موضوعی با گرایشی ویژه به طراحان سفارش داده شده است"نداشتند, بلکه از روزنامه و یا سردبیر آن انتقاد کرده بودند آنها را چاپ کرده بود.
نیک آهنگ در ادامه مقاله اش مینویسد "کارتونیست حق انتقاد و حمله را دارد، اما حق اهانت چیز دیگری است. همه ما گاهی پا را فراتر از گلیم خودمان میگذاریم و کاری میکشیم که ممکن است اهانت آمیز باشد، اما اهانت به اعتقادات دینی، ریسکی فراتر از ظرفیت رسانهای است."
این جمله نیک آهنگ در حقیقت اعتراف به شکست و سر خم کردن درمقابل افراطیون و کسانی که زورشان زیاد است می باشد و نه دلیلی بر زیر پا گذاری و یا سوء استفاده دانمارکیها از آزادی بیان. کورت وستر گارد چه گناهی دارد که کاریکاتوری که در دانمارک و برای یک کشور 5 ملیونی کشیده چند ماه بعد و چندین هزار کیلومتر آنطرفتر و در قاره ای دیگر از طرف خامنه ای و یا یک افراطی در کشمیر و یا حزب الله در لبنان اهانت آمیز تلقی میشود؟ کار کورت وستر گارد که اولین کاری نبوده که به مذاق افراطیون خوش نیامده. به این ترتیب افرادی مثل ایرج میرزا, صادق هدایت, شجاع الدین شجاع, علی میر فطروس, هادی خرسندی و صدها هنرمند و نویسنده و خبرنگار و شاعر دیگر و هزاران وشاید ملیونها ایرانی غیر معتقد دیگر هم توی این لیست شما جا می گیرند که بهتراست خفه شوند و دم نزنند تا به پر قبای کسی برنخورد!
یک شاهکار دیگر از نیک اهنگ تو بخش بعدی مقاله اش آمده "مطابق قوانین رسانهای، روزنامهنگار (که اتفاقا کارتونیست رسانهای هم روزنامهنگار محسوب میشود)، حق زیر پا گذاشتن حقوق شهروندان را ندارد و نباید کاری کند که منتهی به ایجاد تنفر نسبت به یک گروه اجتماعی با هویت مشخص شود. مگر کیهان چه کار میکند؟ اهانتش به اعتقادات بهاییها قابل قبول است؟ تحقیر دراویش و اعتقاد صوفیان را میپسندید؟"
من واقعن شرم میکنم وقتی این مقایسه رو می بینم. مقایسه یه روزنامه لیبرال مستقل در کشورِ آزادی چون دانمارک که خبرنگارانش بدون سانسور به پخش خبر می پردازند با یک روزنامه دولتی-الهی که سردبیرش یک بازجو و قاتل بالفطره است!
برای اطلاع شما آقای کوثر من 26 سال است در دانمارک زندگی کرده ام و حدود دوازده سال کار مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی کرده ام و فرق مطبوعات آزاد دانمارک و کیهان شریعتمداری را بر خلاف شما میدانم. همین یولندز پوستن اگر یک دهم یکی از دروغ ها و تهمت هایی که کیهان به مخالفانش و از جمله خود شما میزند را چاپ کند فوری به دادگاه کشیده شده و محکوم میشود. در ضمن نیک آهنگ عزیز هیچ دادگاهی در دانمارک یولندز پوستن را برای این کاریکاتورهایش محکوم نکرده و نخواهد کرد و دولت دانمارک هم هر چند به خاطر منافعش وتحریم های کشورهای مسلمان در زمان بحران از این مسئله ناراضی بود ولی هیچ وقت جرئت دخالت در این کار را نداشته است.
در بخش پایانی مقاله نیک آهنگ می نویسد "اعتدال، سخت است. وقتی دبیر روزنامهای با پیشداوری، ذهنیتی را به بقیه منتقل میکند و نتیجه مشابهی به شکل کارتون و کاریکاتور میخواهد، دیگر با نقد رسانهای روبرو نیستیم. اینجاست که رسانه، خود جریانساز میشود و مدعی رهبری سیاسی و اجتماعی...تهییج احساسات یک طرف به ضرر طرف دیگر. این جانبداری، خارج از دایره اصول رسانهای است."
و بلافاصله به این نتیجه میرسد "اگر کارتونها و کاریکاتورهای معروف دانمارکی را در این «کانتکست» ببینیم، یعنی ابزار حمله به هویت مسلمانان و نه انتقاد از دین، شاید نگاه متفاوتی به موضوع داشته باشیم".
معلوم میشود تنها از طریق دیدن این موضوع در "کانتکست" پیشنهادی نیک اهنگ است که میتوان به این نتیجه گیری رسید.
سوال من این است که اقای نیک اهنگ چه میشد اگر مسئله را همانطور که بود و اتفاق افتاد ببینیم و نه به صورت توطئه ای بر علیه مسلمانان دانمارک.
نقاشی ها یک کار ژورنالیستی بودند که قصد محک زدن یک ادعا را داشتند و توسط هیئت مدیره یک روزنامه مستقل به مرحله اجرا گذاشته شد و به چاپ رسیدند.این کاریکاتورها در زمان چاپ تعدادی از مسلمانان افراطی مقیم دانمارک از جمله امام جمعه مسجد امام علی در کپنهاگ که به جمهوری اسلامی تعلق دارد را ناراحت کرده بود ولی هیچکس بمبی به خود نبست و اعتراض ها به صورت مسالمت آمیز برگزار می شد. چند ماه بعد در بحرین در کنفرانسی که کشورهای اسلامی برگزار کرده بودند, نمایندگان کشورهای اسلامی در ملاقاتی که با چند تن از نمایندگان یک مسجد وهابی در دانمارک داشتند از وجود این نقاشی ها مطلع می شوند. این فرستادگان امام جمعه فلسطینی الاصل مسجد یک نقاشی دیگر هم که محمد را به صورت خوک کشیده بود و چند نقاشی دیگر را که اصلن ربطی به کاریکاتورهای چاپ شده در یولندز پوستن نداشتند قاطی کرده بودند. بعد از این واقعه بود که حاکمان افراطی اسلامی ایران و امثالشان در کشورهای پاکستان, سوریه, لبنان, فلسطین, نیجریه و.. بهانه ای پیدا کردند برای خود نمایی و جولان دادن شمشیر و توجیح سرکوب های داخلی به جرم اهانت به مقدسات. تظاهرات هایی که علیه سفارتخانه های نروژ, دانمارک و چند کشور دیگر ترتیب داده شد هیچ کدام حرکت خود جوش مردمی نبود و از طرف مرتجع ترین مراجع و گروه های سیاسی و دولتهای سرکوبگر حمایت میشدند. بنابراین نه یولندز پوستن و نه کورت وسترگارد یا فلمینگ رز میتوانند در خشونت هایی که ماه ها بعد در سوی دیگری از دنیا بوجود آمده مقصر باشند. در واقع این کاریکاتورها درجه پایین تحمل فرقه های افراطی اسلامی را بیشتر نشان داد و اسلام را به عنوان دینی خشن به جهانیان معرفی کرد و ادعای نویسنده دانمارکی را هم در مورد سانسور و خود سانسوری در دانمارک تایید کرد.
من به عنوان یک بی مذهب فراری از قانون شریعه اسلامی چاپ این کاریکاتورها را ضروری میدانم . همین بحث هایی که تا به حال در این مورد شده باعث شده که تابوهای بیشتری شکسته شود و قدرت تحمل را در بین برخی از مسلمانان بالا ببرد. البته جنبه های منفی آن هم ترس بیشتر هنرمندان از انتقاد از اسلام است و تلاش حکومتها و بوروکراتها برای تنگ تر کردن حلقه بر گردن آزادی بیان هم قابل توجه است .
واقعیت این است که سیل مهاجرت و فرارمردم مختلف در جهان در این قرن اخیر بقدری زیاد بوده است که کشورهای جهان در مدتی نه چندان دور و خواهی نخواهی به جامعه های چند صدایی و چند ملیتی تبدیل میشوند. اکثر مذاهب خوشبختانه به آن درجه از تکامل رسیده اند که قدرت تحمل انتقاد داشته باشند و حتی به سخره گرفته شدن را هم بپذیرند. حال نوبت مراجع اسلامی است تا گامی جدی بردارند و ارزشهای دمکراتیک را بپذیرند.
تلورانس و تحمل در یک جامعه را آقای کوثر متاسفانه نمیتوان با سیستم قضایی کانادا یا انگلیس که با قبول سانسور و تشکیل جوامع موازی زیر لوای آزادی از مذهب بر قرار کرده اند محک زد. تحمل در جامعه ای بالاست که شهر وندان آن بتوانند آزادانه از هر چیز و هر کس انتقاد کنند و بدون دست بردن به اسلحه انتقاد بشنوند و بدون ترس جواب دهند.
به نظر می رسد آقای نیک اهنگ یا در درک مفهوم آزادی بیان دچار توهم شده اند و یا جو ترس هنوز بر ایشان غلبه دارد.
حسین فردوسی پور
fredag den 8. oktober 2010
torsdag den 7. oktober 2010
شباهتهای گوز و آخوند
طنزی از سایت دودوزه
http://greeniranfrorever.blogspot.com/2010/09/blog-post_18.html
شباهتهای گوز و آخوند
1)پر سرو صدا و بی خاصیتند. 2) هنگام خروجشان معمولن نیم خیز می شویم. 3) باعث سرگرمی عوام و عامل سرافکندگی عقلا هستند. 4) خاستگاه انقلابی دارند. 5) همواره در جهت وزش باد حرکت می کنند. 6) طرف مقابل را مجبور به سکوت می کنند. 7) با شکم و زیر شکم در ارتباطند. 8) هنگام ورودشان احساس سنگینی و هنگام خروجشان احساس سبکی می کنیم. 9) اگر بیش از اندازه نیرو بگیرند به همه جا گند می زنند
http://greeniranfrorever.blogspot.com/2010/09/blog-post_18.html
شباهتهای گوز و آخوند
1)پر سرو صدا و بی خاصیتند. 2) هنگام خروجشان معمولن نیم خیز می شویم. 3) باعث سرگرمی عوام و عامل سرافکندگی عقلا هستند. 4) خاستگاه انقلابی دارند. 5) همواره در جهت وزش باد حرکت می کنند. 6) طرف مقابل را مجبور به سکوت می کنند. 7) با شکم و زیر شکم در ارتباطند. 8) هنگام ورودشان احساس سنگینی و هنگام خروجشان احساس سبکی می کنیم. 9) اگر بیش از اندازه نیرو بگیرند به همه جا گند می زنند
مثنوی ختنه نرمن در قم:هادی خرسندی
http://www.asgharagha.com/archives/001824.php
قصهای دارم که نورمن ویزدُم
پرسه میزد در خیابانهای قم
قاضی شرعش بدیدی توی راه
خنده زد از دیدن او قاه قاه
خوب چون خندید و با او حال کرد
پیش مردم زود قیل و قال کرد
گفت: این ملعون سفیر خنده است
داعی از دیدار او شرمنده است
او به جای گریهآموزی به خلق
میفرستد خنده تا اعماق حلق
کرد باید این جوانک را ادب
تا نیارد خنده، مردم را به لب
کرد باید این جوان را روبراه
تا که بعد از این نخندد قاه قاه
«کرد باید ......»، گفت نورمن ای عمو!
لطف کرده «کرد باید» هی نگو
چونکه من از «کرد باید» گفتنت
میشوم زهره ترک جان ننهت
گفت قاضی های نورمن ویزدوما!
گریه باید داد یاد مردما
چونکه خنداندی خلایق قاه قاه
صبح تا شب کردهای کلی گناه
باید اکنون خلق را گریان کنی
تا گناه خنده را جبران کنی
پس بیا تا ما مسلمانت کنیم
بینیاز از انگلستانت کنیم
میشوی آخوند در اُمالقُرا
روضهخوانی نیز آموزم ترا
گر تو باشی نوحهخوان و روضهخوان
کی دهی از گریه مردم را امان
در عوض ماشین و کاخ و صیغهجات
میدهیمت عینهو نقل و نبات
گفت نورمن «یس ولی آی ماست گو
چونکه ویسکی میخورم با آبجو!»
«واقعاً خیلی خری تو، یس پیلیز
من ندارم عشق اسلام عزیز»
گفت قاضی: ختنه کردن ساده است
لنگ و تیغ و پنبهاش آماده است!
گفت نورمن «اوووخ آی دونت لایک دیس
فوق فوقش یک کمی آن را بلیس!»
«قطع کردن، ختنه کردن، اووه نو
گفتم آی دونت لایک دیس، آی ماست گو»
گفت قاضی: چونکه مختون میشوی
از دیار کفر بیرون میشوی
میشوی وارد به اسلام مبین
بگذری با عزت از کنکور دین
ختنه دارد یک ثوابی خود به خود
حج اکبر کرد هرکس ختنه شد!
گفت نورمن «پینسام اسمال بو
جان قاضی قد چسمثقال بو»
«ارزش خنته ندارد اي جناب
گنده هايش بيشتر دارد ثواب!»
«گنده مال آنتوني کوئين بدي
ختنهي آن افتخار دين بدي!»
«مال چارلتون هستون ار ديدي شما
بر فلان بنده خنديدي شما»
«مال من مثل خودم مستضعف است
کوچک و بیمایه و بی مصرف است»
داد زد نورمن که «آی دونت وانت، نو!»
پاسداران آمدند اما جلو
آمبولانسی ناگهان گردید عیان
بازگشت آژیرکش، نورمن در آن
نیمساعت بعد نورمن روی تخت
دست و پا میزد فغان میکرد سخت
گفت قاضی: جیغ تو بیهوده است
رسم ختنه از پیمبر بوده است
سنت است این، بایدش اجرا نمود
پس نباید بر سرش دعوا نمود
های ای دلاک! حمله، تیغ تیز!
زود چیزش را ببر، خونش بریز!
سوی نورمن چون که آن جانی شتافت
ناگهان سقف اتاق از هم شکافت
گشت پیدا آن میان روح امام
گفت: «خاکم بر سر و بر این نظام»
سوی قاضی کرد رو، با توپ پر
گفت: «چیز انگلیسی را نبر!»
«هست یارو انگلیسی، لندنی
نیست دول انگلیسی کندنی!»
«جمع کن این کار و این اندیشه را
پس نزن بر ریشهی خود تیشه را!
تیغ نحست را بکن فوری غلاف
نان خود آجر مکن، با این خلاف!»
گفت قاضی: چشم، بودم بی حواس
میکنم الساعه نورمن را خلاص
دستمالی باشدم ابریشمی
حال میمالم به اطرافش همی!
گفت: نورمن: «پس چرا استاپ شد؟
قلبتان اینجور در تاپ تاپ شد؟»
«پس چرا دلاکه یکهو زد به چاک؟
پس چرا افتاده تیغش روی خاک؟»
«قلب من هم داره تیک تیک میزنه
یکنفر داره منو میک میزنه ..... »!
mandag den 4. oktober 2010
آیا فاجعه چرنوبیل در بوشهر تکرار میشود
برای فرار از پاسخ بیشتر در مورد افتضاح آلوده شدن سیستم رایانه ای نیروگاه اتمی بوشهر به ویروس استاکس نت, علی اکبر صالحی رييس سازمان انرژى اتمى جمهورى اسلامى ايران در پاسخ به یکی از خبرنگارن گفت" نشت كوچكى در استخر جنب راكتور اتمى بوشهر عامل تاخير در سوخت گذارى اين نيروگاه است و اين تاخير ربطى به كرم استاكس نت ندارد". همچنین آقاى صالحى به خبرگزارى جمهورى اسلامى، ايرنا، گفته است: در فرايند شستشو (قلب راكتور)، نشت كوچكى در استخر جنب راكتور مشاهده و جلوى آن گرفته شد، همين نشت چند روزى فعاليت ها را به عقب انداخت.
حال اگر این حرف آقای صالحی در مورد وجود نشت در "استخر جنب رآکتور اتمی بوشهر" که هنوز به مرحله بهره برداری نرسیده است را جدی بگیریم بایستی نگرانی هایمان از لحاظ ایمن بودن بقیه این تاسیسات اتمی صد چندان شود.
متخصصان و مسئولین ایمنی و امنیتی این تاسیسات (هنوز به راه نیافتاده ولی دچار نشت شده) متاسفانه کسانی جز متخصصان روسی که خود در بوجود آوردن فاجعه چرنوبیل نقش داشته اند و جمهوری اسلامی که از خاموش کردن آتش سوزی در اثر نشت گاز در شهر های خود عاجز بوده است نمیباشند.
راه اندازی نیروگاه بوشهر میتواند به فاجعه ای بزرگتر از چرنوبیل منجر شود که موجب قتل هزاران نفر شده و فاجعه ای زیست محیطی بوجود آورده که در تاریخ ایران بی نظیر بوده است.
mandag den 27. september 2010
søndag den 26. september 2010
lørdag den 25. september 2010
fredag den 24. september 2010
ابراز همدردی تخم مرغ زن با قربانیش
امروز در دادگاه کشوری دانمارک به جرم زدن چهار عدد تخم مرغ ناقابل بر سر منشی اول سفارت ایران در دانمارک به ۲۰ روز زندان تعلیقی محکوم شدم،چیزی که بیش از این حکم مرا ناراحت کرد نگرانی برای سلامت آقای علی رضا جباری مزدور جمهوری اسلامی در سفارت جمهوری اسلامی در دانمارک میباشد.در ویدئو زیر ماجرا را توصیف کردم
torsdag den 23. september 2010
onsdag den 22. september 2010
دعوت به شرکت آرام در حمایت از اشکان و محکوم کردن جنایات جمهوری اسلامی در دادگاه کشوری در کپنهاگ
اشکان پنجه ای قلعهای, شاعر و خواننده مبارز ایرانی بجرم زدن تخم مرغ بر سر منشی اول سفارت ایران در آکسیونی اعتراضی در بیرون ضیافتی که توسط سفارت جمهوری اسلامی در ماه فوریه بمناسبت سالروز انقلاب و دهه فجر ترتیب داده شده بود در روز جمعه برای محاکمه مجدد به دادگاه کشوری خواسته شده است.
به دادگاه تجدید نظر کشیدن اشکان توسط دادستانی دانمارک, کشوری که 10 سال پیش وی را به علت اشتباه فاحش اداره امور خارجیانش به ایران دیپورت و به دست شکنجه گران جمهوری اسلامی سپرد جای سؤال دارد.
بعد از تحمل 23 ماه زندان انفرادی و شکنجه های سیستماتیک و مداوم در یکی از زندانهای مخوف و مخفی جمهوری اسلامی و بعد از یک سال آوارگی و زندان در کشورهای ترکیه و یونان بار دیگر اشکان از طریق سازمان ملل در سال 2003 به دانمارک منتقل شد. گزارش های پزشکی قانونی و سازمان عفو بین الملل و مرکز درمان شکنجه دانمارک همگی گواه بر تأیید وقوع شکنجه های وحشتناک و آسیبهای جسمی و روحی شدید بر روی وی دارد و اعطای پناهندگی سیاسی دولت دانمارک به او نیز خود گواهی بر تأیید این موضوع است.
اعتراض دادستانی از حکم قبلی دادگاه شهری, با توجه به این واقعیت که دولت دانمارک نقش بسیار کمرنگی تا به حال در محکوم کردن جنایات رژیم جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی داشته ودر حالی که دیپلماتهای رژیم ایران به علت اعتراض به سرکوب های رو به افزایش داخل کشور از خدمت سر باز زده و پناهنده میشوند, از این نظر قابل توجه است که حمایت ضمنی دادستانی دانمارک را از مزدوران و جاسوسان جمهوری اسلامی نشان میدهد.
از شما دعوت میشود برای حمایت از اشکان و محکوم کردن جنایات جمهوری اسلامی در دادگاه روز جمعه شرکت کنید.
آدرس:
Øster Landsret, Bredgade 59, 1260 KBH K
زمان:جمعه 24 سپتامبر ساعت 9:30
فیلم صحنه تخم مرغ خوردن منشی اول سفارت
به دادگاه تجدید نظر کشیدن اشکان توسط دادستانی دانمارک, کشوری که 10 سال پیش وی را به علت اشتباه فاحش اداره امور خارجیانش به ایران دیپورت و به دست شکنجه گران جمهوری اسلامی سپرد جای سؤال دارد.
بعد از تحمل 23 ماه زندان انفرادی و شکنجه های سیستماتیک و مداوم در یکی از زندانهای مخوف و مخفی جمهوری اسلامی و بعد از یک سال آوارگی و زندان در کشورهای ترکیه و یونان بار دیگر اشکان از طریق سازمان ملل در سال 2003 به دانمارک منتقل شد. گزارش های پزشکی قانونی و سازمان عفو بین الملل و مرکز درمان شکنجه دانمارک همگی گواه بر تأیید وقوع شکنجه های وحشتناک و آسیبهای جسمی و روحی شدید بر روی وی دارد و اعطای پناهندگی سیاسی دولت دانمارک به او نیز خود گواهی بر تأیید این موضوع است.
اعتراض دادستانی از حکم قبلی دادگاه شهری, با توجه به این واقعیت که دولت دانمارک نقش بسیار کمرنگی تا به حال در محکوم کردن جنایات رژیم جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی داشته ودر حالی که دیپلماتهای رژیم ایران به علت اعتراض به سرکوب های رو به افزایش داخل کشور از خدمت سر باز زده و پناهنده میشوند, از این نظر قابل توجه است که حمایت ضمنی دادستانی دانمارک را از مزدوران و جاسوسان جمهوری اسلامی نشان میدهد.
از شما دعوت میشود برای حمایت از اشکان و محکوم کردن جنایات جمهوری اسلامی در دادگاه روز جمعه شرکت کنید.
آدرس:
Øster Landsret, Bredgade 59, 1260 KBH K
زمان:جمعه 24 سپتامبر ساعت 9:30
فیلم صحنه تخم مرغ خوردن منشی اول سفارت
fredag den 17. september 2010
مراسم ویژه به مناسبت بیست ودومین سالگرد قتل عام هزاران زندانی سیاسی توسط رژیم جنایتکار اسلامی:کپنهاگ
در بیست دومین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی یاد هزاران زندانی سیاسی که در زندانهای جمهوری اسلامی به قتل رسیده اند ، بخصوص کشتار دسته جمعی زندانیان در دهه 60 و نسل کشی تابستان 67 را گرامی میداریم
با ردیگر همراه با میلیونها انسان آزادی خواه و دها هزار خانواده جانباختگان برای برچیده شدن بساط زندان ، شکنجه ،اعدام و رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ایران تلاش میکنیم ، و باردیگر با آرمانهای بزرگ وانسانی همه جانباختگان راه آزادی ،برابری ، عدالت خواهی و سوسیالیسم تجدید عهد میکنیم
کشتار زندانیان سیاسی ونسل کشی دهه شصت را نه فراموش میکنیم ونه می بخشیم و تا برچیده شدن پدیده زندان ، شکنجه ،اعدام ومحاکمه همه دست اندرکاران این جنایت هولناک مبارزه وتلاش پیگیری این خواست برحق دهاهزار خانواده داغدار ادامه خواهد داشت . به همین مناسبت کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران مراسم ویژه ای را تدارک دیده است .
زمان . شنبه 18 سپتامبر 2010 از ساعت 17 تا 20
مکان . KULTRHUSET INDRE BY
آدرس . CHARLOTTE AMMUNDSENS PLADS 3
1359 KØBENHAVN K
برگزار کننده .کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران (دانمارک )
mandag den 30. august 2010
دانشگاه تبریز 20 تیر 78: "بسیجی ها دانشجویان مصدوم را از روی تخت بیمارستان پایین کشیدند و آنها را بازداشت کردند."
دو روز بعد از حمله لباس شخصیها به کوی دانشگاه تهران در 18تیر78، دانشجویان دانشگاه تبریز در حمایت از دانشجویان آسیب دیده دانشگاه تهران اقدام به تجمعی اعتراضی و راهپیمایی کردند. این راهپیمایی اما با واکنش نیروهای لباس شخصی و بسیج استان آذربایجان شرقی مواجه شد. این نیروها عصر روز ۲۰ تیر با یورش به داخل دانشگاه تبریز و خوابگاه دختران این دانشگاه، دانشجویان را مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند و دهها تن را مجروح کردند. شاهدان عینی گفته اند این تهاجم کشتگانی نیز در پی داشته اما از هویت آنان، تاکنون، خبری منتشر نشده است.در این مورد با نادر ضامن، دانشجوی سابق پزشکی دانشگاه تبریز، یکی از مجروحین آن رویداد، گفت و گو کرده ایم. نادر ضامن که اخیرا از کشور خارج شده، می گوید:"بسیجی ها دانشجویان مصدوم را از روی تخت بیمارستان پایین کشیدند و آنها را بازداشت کردند."
این مصاحبه در پی می آید.
حادثه ۲۰ تیر ۱۳۷۸دانشگاه تبریز چگونه به وقوع پیوست و نیروهای مهاجم چه کسانی بودند؟
شب نوزدهم تیر ماه، انجمن اسلامی دانشگاه تبریز از طریق پیج خوابگاه از دانشجویان دعوت کرد به نشانه همدردی با دانشجویان آسیب دیده دانشگاه تهران ظهر روز ۲۰ تیر در محوطه ساختمان ریاست دانشگاه تبریز تجمع کنیم. من نیز که از سرکوب هم صنفی هایم ناراحت بودم در این تجمع شرکت کردم. در جریان این تجمع، عده ای از دانشجویان بدون توجه به شعارهایی که از تریبون انجمن اسلامی دانشگاه تبریز سرداده می شد، شعارهای تندی سر دادند و سپس خواستند از در غربی خارج شوند که با ممانعت پلیس مواجه شدند و به داخل دانشگاه برگشتند.آنها بعد بقیه شرکت کنندگان در تجمع را با خود همراه کردند و به طرف در اصلی دانشگاه رفتند و پس از شکستن در اصلی به بلوار بیست و نه بهمن سرازیر شدند. پس ازشکستن در اصلی و تجمع دانشجویان در جلودانشگاه، دانشجویان و نیروهای امنیتی خارج از دانشگاه اقدام به سنگ اندازی به سوی هم کردند٬ اما رفته رفته پلیس و نیروهای ضد شورش محل را ترک کردند و جای خود را به نیروهای لباس شخصی دادند؛به این ترتیب بود که دانشگاه به محاصره کامل نیروهای لباس شخصی در آمد. پس از چند ساعت نیروهای لباس شخصی شروع به تیراندازی هوایی کردند و پس از مدتی این کار تبدیل به تیراندازی مستقیم شد.حدود ساعت شش و سی دقیقه بود که من به ضرب گلوله اسلحه کلاشینکف نیروهای بسیج که به پایم اصابت کرده بود بر زمین افتادم و نیروهای مهاجم که دستور حمله را گرفته بودند، به داخل دانشگاه یورش بردند.بسیجی ها پس از ورود به دانشگاه، دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و عده زیادی را بازداشت کردند. آنها سپس به بیمارستان امام خمینی دانشگاه که عده زیادی از دانشجویان تیر خورده و زخمی در آنجا بستری شده بودند مراجعه و دانشجویان زخمی را از اتاق عمل بیرون کشیده و بازداشت کرده بودند. من که زخمی شده بودم به کمک دوستانم توانستم از دانشگاه فرار کنم و پس از عمل جراحی در بیمارستان شهدا پس از دو روز به شهرمان مراغه رفتم. ماموران اداره اطلاعات تبریز ۱۳ روز پس از این واقعه با حکم جلب به منزل پدریم مراجعه و مرا که پایم گچ گرفته شده بود با خود بردند. من به مدت ۶۳ روز در اداره اطلاعات تبریز بازداشت بودم و سپس به زندان تبریز منتقل شدم. پس از گذشت مدتی در شعب مختلف دادگاه انقلاب اسلامی تبریز و شعب تجدید نظر استان آذربایجانشرقی به اتهام اخلال در نظم و امنیت کشور و حمل اسلحه و قتل برادر فرمانده بسیج استان و محاربه محاکمه شدم. پس از برائت از اکثر اتهامات، به اتهام اخلال در امنیت کشور یکسال در زندان تبریز زندانی بودم.
شما از اتهام قتل برادر فرمانده بسیج استان آذربایجان شرقی و اتهام محاربه سخن گفتید. پایه و اساس طرح این اتهامات چه بود و بر چه اساسی به شما نسبت داده شده بود؟
همانطور که گفتم من در روز ۲۰ تیر در داخل محوطه دانشگاه تبریز از ناحیه پا مورد اصابت تیر مستقیم بسیجی ها قرار گرفتم. گویا بسیجی ای که مرا با اسلحه کلاشینکف زده بود در گزارش خود ادعا کرده بود کلتی در دست من مشاهده کرده و سپس مرا زده است. این ادعای وی را سه تن دیگر از مهاجمین به دانشگاه تبریز تایید کرده بودند و بر این اساس اداره اطلاعات تبریز در مدت بازجویی مرا متهم می کرد که اسلحه داشته ام. دادگاه اولیه و تجدید نظر آذربایجان شرقی مرا از داشتن اسلحه تبرئه کرد اما سردار محمد حسین فرهنگی که آن زمان فرمانده بسیج استان بود و هم اکنون نماینده مجلس از تبریز است، با اعمال نفوذ در پرونده رأی را در دیوان عالی کشور نقض و پرونده های جدیدی با اتهام قتل برادر وی و محاربه برای من در دادگاه انقلاب تبریز باز کرد که در نهایت پس از گذشت سه سال از اتهام محاربه هم تبرئه شدم. طرح این اتهامات در حالی صورت می گرفت که بر اساس گزارش اداره اطلاعات، برادر این سردار سپاه به صورت تصادفی و در حین حمله به دانشگاه با گلوله اسلحه یکی دیگر از بسیجیان کشته شده بود اما این اتهامات عاملی شد تا من پنج سال با کابوس اعدام دست به گریبان باشم. سردار فرهنگی خود می دانست که من برادر وی را نکشته ام اما برای موجه جلوه دادن دستور تیراندازی به سوی دانشجویان، ادعای داشتن اسلحه کمری توسط من را پیش کشیده بود. از سوی دیگر با عنوان کردن مسئله قتل عمد برادرش و شهید جلوه دادن وی سعی داشت از این طریق پله های ترقی در نظام رابرای خود هموار کند و با نظر مساعد حزب اللهی ها به مجلس راه یابد.
گفتید که دانشجویان از دانشگاه خارج شدند. واکنش مردم چه بود؟ آیا کسان دیگری خارج از دانشگاه به اعتراضات پیوستند؟
ساعت دو بعد از ظهر روز ۲۰ تیر متوجه شدیم که مردم تبریز برای حمایت از دانشجویان در منطقه چای کنار (چای قیراغی) در نزدیکی دانشگاه تجمع کرده و با بسیج و نیروهای امنیتی درگیر شده اند. بعدها متوجه شدم که این درگیریها تا بازار تبریز هم کشیده شده بود. خود من هم در بیمارستان عده ای از جوانان تبریزی را دیدم که زیر ضربات باتوم استخوانهای دستشان خورد شده بود و عده زیادی هم تیر خورده بودند.
آیا شما آماری هرچند تقریبی از آسیب دیدگان و دستگیر شدگان در این حوادث و یا اسامی آنان در دست دارید؟
تا جایی که من می دانم از بین دانشجویان دانشگاه تبریز من، کاوه جاویدنیا، ایوب سلیمی و عده ای دیگر با تیر مستقیم اسلحه کلاشینکف نیروهای بسیج مجروح شدیم و حداقل ۴۰ تن از دانشجویان از جمله من، علی مهری، علی بیکس، خلیل علیزاده، علی صادقی، کاوه جاویدنیا و برهانو هیوا و یکی از دانشجویان مرتبط با روزنامه امید زنجان بازداشت شده بودیم که بیشتر این افراد با احکام تعلیقی آزاد شدند اما علی مهری و علی بیکس و اینجانب از دانشجویان دانشگاه تبریز و ایرج تقی زاده، یونس مشبولی و حسن آذرپور از شهروندان آذربایجانی به احکام حبس از یکسال تا ۷ سال محکوم شدیم. بعلاوه بسیجی ها یکی از دختران دانشجوی دانشگاه تبریز را هم از آخرین طبقه خوابگاه دختران به پایین پرت کرده بودند و وی جان خود را از دست داده بود. در کل خیلی از اتفاقات ۲۰ تیر در پرده ابهام باقی ماند؛ حتی هیچ آمار درستی از تیر خوردگان در دانشگاه یا در سطح شهر تبریز، تعداد بازداشت شدگان وحتی آمار کشته شدگان ارائه نشد.
دلیل اینکه جزئیات و حتی رئوس آن حوادث در فضای عمومی کشور هیچگاه آنطور که باید انتشار نیافت چه بود؟
به عنوان شاهد عینی ماجرا به جرات میتوانم بگویم حادثه ۲۰ تیر از نظر گستردگی حرکت وآسیب بار بودن برای دانشجویان ومردم آذربایجان، اگر از ۱۸ تیر تهران بزرگتر و مهم تر نبوده٬ از آن کمتر نبوده است اما به دلایل مختلف که یکی از آنها وجود یک نگاه بدبینانه به مسائل مربوط به آذربایجان است، این سرکوب خونبار در رسانه ها بازتاب نیافت. از خود من، علیرغم تحمل یکسال حبس و هراس شبانه روزی از حکم مرگی که امکان داشت با نسبت دادن اتهام محاربه یا اتهام واهی قتل برادر فرمانده بسیج آذربایجان شرقی در انتظار من باشد٬ هیچ یک از روزنامه های اصلاح طلب حمایتی نکردند. همچنین عدم وجود رسانه ها و روزنامه های فعال و مستقل آذربایجانی در آن برهه زمانی به دلیل فضای شدیدا امنیتی و سرکوبهای پیشین، موجب شد که این بایکوت خبری شدیدتر شود.
حوادث بیست تیر در دانشگاه تبریز با هجده تیر دانشگاه تهران چه تفاوتی داشت؟
تعداد افراد تیرخورده در دانشگاه تبریز و خارج از دانشگاه به مراتب بیشتر از دانشگاه تهران بود. علاوه بر آن حوادث هجده تیر تهران به مقدار زیادی در رسانه ها و محافل روشنفکری و محافل حقوق بشری داخل و خارج از کشور مطرح و بررسی شد و فارغ از اینکه نتیجه دادگاه چه باشد اما حداقل آمرین قضایای دانشگاه تهران به پای میز محاکمه کشیده شدند اما در واقعه ۲۰ تیر تبریز٬ مقصرین و آمرین اصلی دستور تیر مستقیم به سوی دانشجویان حتی مورد بازخواست هم قرار نگرفتند و ابعاد نقض حقوق بشری دانشجویان و مردم تبریز در آن قضایا هیچگاه بیان نشد و مورد بررسی قرار نگرفت.
گروهی اعتراضات بیستم تیر ۱۳۷۸ در دانشگاه تبریز را آخرین همراهی دانشجویان آذربایجانی با حرکتهای دانشجویی در تهران می دانند. عقیده شما چیست؟ آیا نحوه برخورد با این حوادث نقشی در این عدم همراهی داشته است؟
به نظر من عدم همراهی کامل وجود ندارد اما به نوعی این نوع برخورد رسانه ها و روشنفکران پایتخت نشین و شبکه های خبری و ماهواره های فارسی زبان باعث ایجاد نوعی دلسردی در میان مردم آذربایجان و دانشجویان می شود. چرا که مبارزات آذربایجانیها برای تحقق دموکراسی و آزادی مورد بی توجهی آنها قرار می گیرد در نتیجه این حرکات کم رنگتر می شود. من بعد از خروج از زندان و بازگشت به دانشگاه این فضا را به عینه لمس کردم و تا سال ۸۶ حرکتی به وسعت حرکت سال ۷۸ در دانشگاه تبریز مشاهده نکردم.
آیا این گفته شما به این معناست که دانشجویان آذربایجانی از آن تاریخ به بعد ساکت شدند و در فضای دانشگاهها فعالیت چندانی نداشته اند؟
نه خیر به نظر بنده عده ای از دانشجویان آذربایجانی از آن تاریخ به بعد مسیر فعالیت خود را تغییر دادند و کانال جداگانه ای برای رسیدن به اهداف خود که همانا دموکراسی و آزادی است برگزیدند به عنوان مثال دانشجویانی که در داخل انجمن اسلامی دانشگاه تبریز، تشکلی با عنوان دانشجویان هویت طلب ایجاد کردند.
علیرضا جوانبخت
منبع:http://www.ina-newsagency.com/
این مصاحبه در پی می آید.
حادثه ۲۰ تیر ۱۳۷۸دانشگاه تبریز چگونه به وقوع پیوست و نیروهای مهاجم چه کسانی بودند؟
شب نوزدهم تیر ماه، انجمن اسلامی دانشگاه تبریز از طریق پیج خوابگاه از دانشجویان دعوت کرد به نشانه همدردی با دانشجویان آسیب دیده دانشگاه تهران ظهر روز ۲۰ تیر در محوطه ساختمان ریاست دانشگاه تبریز تجمع کنیم. من نیز که از سرکوب هم صنفی هایم ناراحت بودم در این تجمع شرکت کردم. در جریان این تجمع، عده ای از دانشجویان بدون توجه به شعارهایی که از تریبون انجمن اسلامی دانشگاه تبریز سرداده می شد، شعارهای تندی سر دادند و سپس خواستند از در غربی خارج شوند که با ممانعت پلیس مواجه شدند و به داخل دانشگاه برگشتند.آنها بعد بقیه شرکت کنندگان در تجمع را با خود همراه کردند و به طرف در اصلی دانشگاه رفتند و پس از شکستن در اصلی به بلوار بیست و نه بهمن سرازیر شدند. پس ازشکستن در اصلی و تجمع دانشجویان در جلودانشگاه، دانشجویان و نیروهای امنیتی خارج از دانشگاه اقدام به سنگ اندازی به سوی هم کردند٬ اما رفته رفته پلیس و نیروهای ضد شورش محل را ترک کردند و جای خود را به نیروهای لباس شخصی دادند؛به این ترتیب بود که دانشگاه به محاصره کامل نیروهای لباس شخصی در آمد. پس از چند ساعت نیروهای لباس شخصی شروع به تیراندازی هوایی کردند و پس از مدتی این کار تبدیل به تیراندازی مستقیم شد.حدود ساعت شش و سی دقیقه بود که من به ضرب گلوله اسلحه کلاشینکف نیروهای بسیج که به پایم اصابت کرده بود بر زمین افتادم و نیروهای مهاجم که دستور حمله را گرفته بودند، به داخل دانشگاه یورش بردند.بسیجی ها پس از ورود به دانشگاه، دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و عده زیادی را بازداشت کردند. آنها سپس به بیمارستان امام خمینی دانشگاه که عده زیادی از دانشجویان تیر خورده و زخمی در آنجا بستری شده بودند مراجعه و دانشجویان زخمی را از اتاق عمل بیرون کشیده و بازداشت کرده بودند. من که زخمی شده بودم به کمک دوستانم توانستم از دانشگاه فرار کنم و پس از عمل جراحی در بیمارستان شهدا پس از دو روز به شهرمان مراغه رفتم. ماموران اداره اطلاعات تبریز ۱۳ روز پس از این واقعه با حکم جلب به منزل پدریم مراجعه و مرا که پایم گچ گرفته شده بود با خود بردند. من به مدت ۶۳ روز در اداره اطلاعات تبریز بازداشت بودم و سپس به زندان تبریز منتقل شدم. پس از گذشت مدتی در شعب مختلف دادگاه انقلاب اسلامی تبریز و شعب تجدید نظر استان آذربایجانشرقی به اتهام اخلال در نظم و امنیت کشور و حمل اسلحه و قتل برادر فرمانده بسیج استان و محاربه محاکمه شدم. پس از برائت از اکثر اتهامات، به اتهام اخلال در امنیت کشور یکسال در زندان تبریز زندانی بودم.
شما از اتهام قتل برادر فرمانده بسیج استان آذربایجان شرقی و اتهام محاربه سخن گفتید. پایه و اساس طرح این اتهامات چه بود و بر چه اساسی به شما نسبت داده شده بود؟
همانطور که گفتم من در روز ۲۰ تیر در داخل محوطه دانشگاه تبریز از ناحیه پا مورد اصابت تیر مستقیم بسیجی ها قرار گرفتم. گویا بسیجی ای که مرا با اسلحه کلاشینکف زده بود در گزارش خود ادعا کرده بود کلتی در دست من مشاهده کرده و سپس مرا زده است. این ادعای وی را سه تن دیگر از مهاجمین به دانشگاه تبریز تایید کرده بودند و بر این اساس اداره اطلاعات تبریز در مدت بازجویی مرا متهم می کرد که اسلحه داشته ام. دادگاه اولیه و تجدید نظر آذربایجان شرقی مرا از داشتن اسلحه تبرئه کرد اما سردار محمد حسین فرهنگی که آن زمان فرمانده بسیج استان بود و هم اکنون نماینده مجلس از تبریز است، با اعمال نفوذ در پرونده رأی را در دیوان عالی کشور نقض و پرونده های جدیدی با اتهام قتل برادر وی و محاربه برای من در دادگاه انقلاب تبریز باز کرد که در نهایت پس از گذشت سه سال از اتهام محاربه هم تبرئه شدم. طرح این اتهامات در حالی صورت می گرفت که بر اساس گزارش اداره اطلاعات، برادر این سردار سپاه به صورت تصادفی و در حین حمله به دانشگاه با گلوله اسلحه یکی دیگر از بسیجیان کشته شده بود اما این اتهامات عاملی شد تا من پنج سال با کابوس اعدام دست به گریبان باشم. سردار فرهنگی خود می دانست که من برادر وی را نکشته ام اما برای موجه جلوه دادن دستور تیراندازی به سوی دانشجویان، ادعای داشتن اسلحه کمری توسط من را پیش کشیده بود. از سوی دیگر با عنوان کردن مسئله قتل عمد برادرش و شهید جلوه دادن وی سعی داشت از این طریق پله های ترقی در نظام رابرای خود هموار کند و با نظر مساعد حزب اللهی ها به مجلس راه یابد.
گفتید که دانشجویان از دانشگاه خارج شدند. واکنش مردم چه بود؟ آیا کسان دیگری خارج از دانشگاه به اعتراضات پیوستند؟
ساعت دو بعد از ظهر روز ۲۰ تیر متوجه شدیم که مردم تبریز برای حمایت از دانشجویان در منطقه چای کنار (چای قیراغی) در نزدیکی دانشگاه تجمع کرده و با بسیج و نیروهای امنیتی درگیر شده اند. بعدها متوجه شدم که این درگیریها تا بازار تبریز هم کشیده شده بود. خود من هم در بیمارستان عده ای از جوانان تبریزی را دیدم که زیر ضربات باتوم استخوانهای دستشان خورد شده بود و عده زیادی هم تیر خورده بودند.
آیا شما آماری هرچند تقریبی از آسیب دیدگان و دستگیر شدگان در این حوادث و یا اسامی آنان در دست دارید؟
تا جایی که من می دانم از بین دانشجویان دانشگاه تبریز من، کاوه جاویدنیا، ایوب سلیمی و عده ای دیگر با تیر مستقیم اسلحه کلاشینکف نیروهای بسیج مجروح شدیم و حداقل ۴۰ تن از دانشجویان از جمله من، علی مهری، علی بیکس، خلیل علیزاده، علی صادقی، کاوه جاویدنیا و برهانو هیوا و یکی از دانشجویان مرتبط با روزنامه امید زنجان بازداشت شده بودیم که بیشتر این افراد با احکام تعلیقی آزاد شدند اما علی مهری و علی بیکس و اینجانب از دانشجویان دانشگاه تبریز و ایرج تقی زاده، یونس مشبولی و حسن آذرپور از شهروندان آذربایجانی به احکام حبس از یکسال تا ۷ سال محکوم شدیم. بعلاوه بسیجی ها یکی از دختران دانشجوی دانشگاه تبریز را هم از آخرین طبقه خوابگاه دختران به پایین پرت کرده بودند و وی جان خود را از دست داده بود. در کل خیلی از اتفاقات ۲۰ تیر در پرده ابهام باقی ماند؛ حتی هیچ آمار درستی از تیر خوردگان در دانشگاه یا در سطح شهر تبریز، تعداد بازداشت شدگان وحتی آمار کشته شدگان ارائه نشد.
دلیل اینکه جزئیات و حتی رئوس آن حوادث در فضای عمومی کشور هیچگاه آنطور که باید انتشار نیافت چه بود؟
به عنوان شاهد عینی ماجرا به جرات میتوانم بگویم حادثه ۲۰ تیر از نظر گستردگی حرکت وآسیب بار بودن برای دانشجویان ومردم آذربایجان، اگر از ۱۸ تیر تهران بزرگتر و مهم تر نبوده٬ از آن کمتر نبوده است اما به دلایل مختلف که یکی از آنها وجود یک نگاه بدبینانه به مسائل مربوط به آذربایجان است، این سرکوب خونبار در رسانه ها بازتاب نیافت. از خود من، علیرغم تحمل یکسال حبس و هراس شبانه روزی از حکم مرگی که امکان داشت با نسبت دادن اتهام محاربه یا اتهام واهی قتل برادر فرمانده بسیج آذربایجان شرقی در انتظار من باشد٬ هیچ یک از روزنامه های اصلاح طلب حمایتی نکردند. همچنین عدم وجود رسانه ها و روزنامه های فعال و مستقل آذربایجانی در آن برهه زمانی به دلیل فضای شدیدا امنیتی و سرکوبهای پیشین، موجب شد که این بایکوت خبری شدیدتر شود.
حوادث بیست تیر در دانشگاه تبریز با هجده تیر دانشگاه تهران چه تفاوتی داشت؟
تعداد افراد تیرخورده در دانشگاه تبریز و خارج از دانشگاه به مراتب بیشتر از دانشگاه تهران بود. علاوه بر آن حوادث هجده تیر تهران به مقدار زیادی در رسانه ها و محافل روشنفکری و محافل حقوق بشری داخل و خارج از کشور مطرح و بررسی شد و فارغ از اینکه نتیجه دادگاه چه باشد اما حداقل آمرین قضایای دانشگاه تهران به پای میز محاکمه کشیده شدند اما در واقعه ۲۰ تیر تبریز٬ مقصرین و آمرین اصلی دستور تیر مستقیم به سوی دانشجویان حتی مورد بازخواست هم قرار نگرفتند و ابعاد نقض حقوق بشری دانشجویان و مردم تبریز در آن قضایا هیچگاه بیان نشد و مورد بررسی قرار نگرفت.
گروهی اعتراضات بیستم تیر ۱۳۷۸ در دانشگاه تبریز را آخرین همراهی دانشجویان آذربایجانی با حرکتهای دانشجویی در تهران می دانند. عقیده شما چیست؟ آیا نحوه برخورد با این حوادث نقشی در این عدم همراهی داشته است؟
به نظر من عدم همراهی کامل وجود ندارد اما به نوعی این نوع برخورد رسانه ها و روشنفکران پایتخت نشین و شبکه های خبری و ماهواره های فارسی زبان باعث ایجاد نوعی دلسردی در میان مردم آذربایجان و دانشجویان می شود. چرا که مبارزات آذربایجانیها برای تحقق دموکراسی و آزادی مورد بی توجهی آنها قرار می گیرد در نتیجه این حرکات کم رنگتر می شود. من بعد از خروج از زندان و بازگشت به دانشگاه این فضا را به عینه لمس کردم و تا سال ۸۶ حرکتی به وسعت حرکت سال ۷۸ در دانشگاه تبریز مشاهده نکردم.
آیا این گفته شما به این معناست که دانشجویان آذربایجانی از آن تاریخ به بعد ساکت شدند و در فضای دانشگاهها فعالیت چندانی نداشته اند؟
نه خیر به نظر بنده عده ای از دانشجویان آذربایجانی از آن تاریخ به بعد مسیر فعالیت خود را تغییر دادند و کانال جداگانه ای برای رسیدن به اهداف خود که همانا دموکراسی و آزادی است برگزیدند به عنوان مثال دانشجویانی که در داخل انجمن اسلامی دانشگاه تبریز، تشکلی با عنوان دانشجویان هویت طلب ایجاد کردند.
علیرضا جوانبخت
منبع:http://www.ina-newsagency.com/
lørdag den 28. august 2010
کپنهاگ علیه سنگسار
همگام با ایرانیان بیش از صد شهر در پنج قاره دنیا, جمعی از پناهندگان سیاسی ایران در کپنهاگ نیز امروز, شنبه 28 اوت آکسیونی اعتراضی بر علیه سنگسار برگزار کردند.
این آکسیون در مقابل مسجد امام علی که وابسته به جمهوری اسلامی و بنیاد جهانی اهل بیت میباشد برگزار شد. تظاهر کنندگان ضمن پخش اطلاعیه هایی بر علیه سنگسار در بین رهگذران به افشاگری در مورد سیاستهای بلند پروازانه جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با ساخت مسجدی 10 ملیون دلاری در این منطقه پرداختند.
torsdag den 29. juli 2010
خلاصه گزارش قاضی جفری رابرتسون بیست و دومین سالروز صدور «فتوای مرگ»
• همزمان با ۶ مرداد، سال روز صدور فتوای آیت الله خمینی مبنی بر کشتار هزاران زندانی سیاسی در زندان های ایران، بنیاد برومند خلاصه ی گزارش قاضی جفری رابرتسون را در باره این اعدام ها، که در آن جمهوری اسلامی به جنایت علیه بشریت متهم شده، منتشر کرده است ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۶ مرداد ۱٣٨۹ - ۲٨ ژوئيه ۲۰۱۰
بیست و دو سال پیش، در ششم مرداد ماه ١٣٦٧ ، آیت الله روح الله خمینی فتوای قتل هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد : "کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری کرده باشند." این حکم به بهانه ی حمله ی "ارتش آزادی بخش ایران" وابسته به سازمان مجاهدین خلق که از خاک عراق به ایران وارد شده بود (دوم مرداد ماه ١٣٦٧) صادر شد. در پی صدور این فتوا ناگهان ارتباط زندان هایی که از مخالفان دولت لبریز شده بودند با دنیای خارج بریده شد. حق ورود به این زندان ها در انحصار یک هیئت بازپرسی قرار گرفت، یک قاضی شرع، دادستان انقلاب و یک افسر عالیرتبه ی اطلاعاتی اعضای این هیئت بودند.
هیئت بازجویان تنها یک پرسش از زنان و مردان جوانی داشت - که بیشترشان در اوایل دهه ی١٣٦٠، فقط به اتهام شرکت در تظاهرات خیابانی یا اجتماعات سیاسی، و یا داشتن نوشتههای "سیاسی" بازداشت و به زندان محکوم شده بودند. زندانیان نمیدانستند که مرگ یا زندگیشان بسته به پاسخی است که به پرسش بازجویان میدهند. چشم زندانیانی را که بر عقاید سیاسی و مذهبی خود پافشاری می کردند می بستند و گروه گروه به سمت چوبه های دار می فرستادند و سپس پنهانی اجساد آنان را در گورهای جمعی دفن می کردند.
رهبران جمهوری اسلامی، امّا، به کشتار اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق اکتفا نکردند. این کشتارها، پس از وقفه ی کوتاهی، در ایام عزاداری ماه محرم، از سر گرفته شد. این بار هیئت مرگ (نامی که زندانیان به هیئت بازجویان داده بودند) به احضار اعضای سایر سازمان های چپگرا پرداخت که از نظر این هیئت، عقاید و آرایشان با ایدهئولوژی نظام اسلامی سازگاری نداشت. بسیاری از زندانیان چپ گرا نیز تنها به جرم باورهای مذهبی شان، یا به گفته ی دیگر، عدم اعتقاد به دین، اعدام شدند.
از پاییز سال ٦٧، مدتها پس از این کشتار، مقامات امنیتی به خانوادههای زندانیان که تشنه ی شنیدن خبری از عزیزان خود بودند، همراه با خبر اعدام کیسه ای از وسایل متعلق به عزیزانشان را تحویل می دادند. ولّی هیچ اطلاعی از محل خاکسپاری آنان داده نمی شد. آنان حتی از حق برگزاری مراسم سوگواری نیز محروم شدند.
این کشتار هولناک مخفیانه انجام شد و مقامات جمهوری اسلامی هرگز رسماً مسئولیت آن را به عهده نگرفتند.
بیست سال پس از کشتار زندانیان، دولت جمهوری اسلامی برای حذف کامل آثار جرم اقدام به انهدام گورهای جمعی نمود و در ٢٠ و ٢٧ دیماه ١٣٨٧ بولدوزرهای دولتی در گورستان خاوران به تخریب قبرهایی پرداختند که خانواده های قربانیان بر اساس حدس و گمان برای عزیزان خود ساخته بودند. تخریب گورهای جمعی اگر چناچه ادامه پیدا کند، از سویی بازماندگان قربانیان را برای همیشه از بازشناسی اجساد عزیزانشان و تدفین آنها، که حق مسلم خانواده است، محروم خواهد کرد، و از سوی دیگر، جامعه را از کشف حقیقت و شناخت ابعاد این جنایت دولتی باز خواهد داشت.
بنیاد عبدالرحمن برومند، که هدف و وظیفه ی اصلی اش حفظ خاطره ی قربانیان، اعاده ی حیثیت از آن ها و دفاع از حقوق بازماندگانشان است، البته از بدو تشکیل و تا آنجا که میسر بوده، سرگذشت قربانیان کشتار ٦٧ را در امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر، مستند نموده و این کار را پیوسته ادامه داده است. امّا با تخریب گورستان ها این کوشش دیگر به تنهایی بسنده نبود و لازم بود که حرکتی در مقابل سیاست سرپوش گذاشتن بر این کشتار و به فراموشی سپردن آن که توسط رژیم جمهوری اسلامی به جامعه تحمیل می شود انجام گیرد.
با آگاهی از اینکه به مرور زمان، نسلی که شاهد و قربانی این کشتار بوده دیگر نخواهد بود که گواهی دهد، بنیاد برآن شد که از قاضی جفری رابرتسون، یکی از حقوقدانان برجسته و کارشناس عالیرتبه جنایت علیه بشریت بخواهد تا از منظر حقوق بین الملل این جنایت فجیع را تعریف کرده و راه های موجود برای دادخواهی را پیش پای قربانیان و خانوادههای آنان بگذارد. برای تسریع کار تحقیق، همه ی نیروی تحقیقی و آرشیوهای بنیاد در اختیار آقای رابرتسون قرار گرفت، و اسناد و مدارک مورد نیاز وی به دو زبان انگلیسی و فارسی آماده و در دسترس وی قرار گرفت. بنیاد همچنین تماس گواهان را با قاضی رابرتسون تسهیل نمود. پس از تکمیل تحقیقات و شنود اظهارات گواهان، قاضی رابرتسون نظر خود را در یک گزارش ١٤٥ صفحه ای ارائه داد و مسئولان وقت را متهم به ارتکاب جنایت علیه بشریت و نسل کشی نمود و سازمان ملل را دعوت به پیگرد قضایی مسئولان این جنایت کرد.
تدوین این گزارش را مدیون شجاعت و پیگیری خستگی ناپذیر زندانیان سیاسی هستیم که، چون منیره برادران، ایرج مصداقی و دیگر گواهان این فاجعه، با بزرگ منشی و از خود گذشتگی، رنج بازگشت به خاطره ها را در راه عدالت و به یاد یاران از دست رفته به جان خریدند. گزارش قاضی رابرتسون در دست ترجمه است و همراه با مجموعه ی اظهارت گواهان و مقامات مسئول در دو جلد به دو زبان انگلیسی و فارسی در چند ماه آینده منتشر و در اختیار عموم قرار خواهد گرفت.
نسخه ی الکترونیکی و انگلیسی این گزارش، به مناسبت سالروز سرکوب تظاهرات مردمی علیه نتایج انتخابات، منتشر شد. انتخاب این تاریخ به مثابه هشداری بود به مسئولان رژیم اسلامی که از سرکوب تظاهرات و اعمال خشونت خودداری کنند و به یاد داشته باشند که جنایت علیه بشریت شامل مرور زمان نمیشود و پیامدهای اعمال امروز، فردا گریبانگیرشان خواهد شد. امّا از آنجا که تنی چند از شخصیت های اصلاح طلب امروز، چون آقای موسوی، در زمان کشتار ٦٧ صاحب منصب بوده و طبعاً باید در مورد کشتار ٦٧ توضیح بدهند، انتشار این گزارش بحث مهم "انتخاب بین مصلحت و حقیقت" را درحوزه ی عمومی دامن زد. و بعضی در مورد تاریخ انتشار این گزارش به بنیاد خرده گرفتند و حتی بنیاد را متهم به غرض ورزی سیاسی کردند.
اینکه انتشار این گزارش فارغ از موضوع اصلی آن، یعنی جنایت یک دولت علیه بشریت، بحث مهم "انتخاب بین مصلحت و حقیقت" را در میان هواداران دموکراسی در ایران دامن زده، خود نتیجه ی مثبتی است. مسئولان بنیاد به دقّت این بحث را دنبال کرده و متوجه شدند که اکثریت کسانی که در این باره نظر داده اند، از محتوای گزارش اطلاعی ندارند و آن را نخوانده اند. برای روشن کردن اذهان و به امید تشویق عموم به ادامه ی این بحث، بنیاد برومند سالگرد صدور فتوای کشتار ٦٧ را وقت مناسبی برای انتشار ترجمه ی فارسی فشرده ی گزارش قاضی رابرتسون دانسته و به این مناسبت، با ادای احترام به یاد قربانیان این جنایت فجیع، متن مذکور را، در ضمیمه ی این خبرنامه، در اختیار عموم قرار می دهد.
بنیاد عبدالرحمن برومند در پیروی از این اصل تشکیل شده است که حقیقت بزرگترین مصلحت در سیاست است و تفکیک حقیقت از مصلحت در مقاطع مهم تاریخ سیاسی جهان و تاریخ سیاسی ایران حاصلی جز پیروزی شرّ بر حق نداشته است. و همین امروز که دوستانی برای دفاع از حقوق قربانیان کشتار ٦٧ به بنیاد خرده می گیرند، افراد دیگری آقایان موسوی و کروبی را آماج حمله های خود قرار می دهند که چرا با زیر پا گذاشتن مصلحت، حقایق را در باره ی کشتار و شکنجه در بازداشتگاه کهریزک بر ملا کرده اند. و همین امروز به نام مصلحت است که دادگاه های فرمایشی برای قربانیان کهریزک، مسئولیت آمران این جنایات را لوث کرده و تنها چند مأمور دون پایه را پشت درهای بسته و در خفا به پاسخگویی می خوانند.
باشد که گشایش این بحث، زمینه ساز پیروزی اصل حقیقت بر مصلحت در فرهنگ اخلاقی و سیاسی کشورمان گردد.
بنیاد عبدالرحمن برومند
متن گزارش جفری رابرتسون را اینجا بخوانید
www.iranrights.org
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۶ مرداد ۱٣٨۹ - ۲٨ ژوئيه ۲۰۱۰
بیست و دو سال پیش، در ششم مرداد ماه ١٣٦٧ ، آیت الله روح الله خمینی فتوای قتل هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد : "کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری کرده باشند." این حکم به بهانه ی حمله ی "ارتش آزادی بخش ایران" وابسته به سازمان مجاهدین خلق که از خاک عراق به ایران وارد شده بود (دوم مرداد ماه ١٣٦٧) صادر شد. در پی صدور این فتوا ناگهان ارتباط زندان هایی که از مخالفان دولت لبریز شده بودند با دنیای خارج بریده شد. حق ورود به این زندان ها در انحصار یک هیئت بازپرسی قرار گرفت، یک قاضی شرع، دادستان انقلاب و یک افسر عالیرتبه ی اطلاعاتی اعضای این هیئت بودند.
هیئت بازجویان تنها یک پرسش از زنان و مردان جوانی داشت - که بیشترشان در اوایل دهه ی١٣٦٠، فقط به اتهام شرکت در تظاهرات خیابانی یا اجتماعات سیاسی، و یا داشتن نوشتههای "سیاسی" بازداشت و به زندان محکوم شده بودند. زندانیان نمیدانستند که مرگ یا زندگیشان بسته به پاسخی است که به پرسش بازجویان میدهند. چشم زندانیانی را که بر عقاید سیاسی و مذهبی خود پافشاری می کردند می بستند و گروه گروه به سمت چوبه های دار می فرستادند و سپس پنهانی اجساد آنان را در گورهای جمعی دفن می کردند.
رهبران جمهوری اسلامی، امّا، به کشتار اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق اکتفا نکردند. این کشتارها، پس از وقفه ی کوتاهی، در ایام عزاداری ماه محرم، از سر گرفته شد. این بار هیئت مرگ (نامی که زندانیان به هیئت بازجویان داده بودند) به احضار اعضای سایر سازمان های چپگرا پرداخت که از نظر این هیئت، عقاید و آرایشان با ایدهئولوژی نظام اسلامی سازگاری نداشت. بسیاری از زندانیان چپ گرا نیز تنها به جرم باورهای مذهبی شان، یا به گفته ی دیگر، عدم اعتقاد به دین، اعدام شدند.
از پاییز سال ٦٧، مدتها پس از این کشتار، مقامات امنیتی به خانوادههای زندانیان که تشنه ی شنیدن خبری از عزیزان خود بودند، همراه با خبر اعدام کیسه ای از وسایل متعلق به عزیزانشان را تحویل می دادند. ولّی هیچ اطلاعی از محل خاکسپاری آنان داده نمی شد. آنان حتی از حق برگزاری مراسم سوگواری نیز محروم شدند.
این کشتار هولناک مخفیانه انجام شد و مقامات جمهوری اسلامی هرگز رسماً مسئولیت آن را به عهده نگرفتند.
بیست سال پس از کشتار زندانیان، دولت جمهوری اسلامی برای حذف کامل آثار جرم اقدام به انهدام گورهای جمعی نمود و در ٢٠ و ٢٧ دیماه ١٣٨٧ بولدوزرهای دولتی در گورستان خاوران به تخریب قبرهایی پرداختند که خانواده های قربانیان بر اساس حدس و گمان برای عزیزان خود ساخته بودند. تخریب گورهای جمعی اگر چناچه ادامه پیدا کند، از سویی بازماندگان قربانیان را برای همیشه از بازشناسی اجساد عزیزانشان و تدفین آنها، که حق مسلم خانواده است، محروم خواهد کرد، و از سوی دیگر، جامعه را از کشف حقیقت و شناخت ابعاد این جنایت دولتی باز خواهد داشت.
بنیاد عبدالرحمن برومند، که هدف و وظیفه ی اصلی اش حفظ خاطره ی قربانیان، اعاده ی حیثیت از آن ها و دفاع از حقوق بازماندگانشان است، البته از بدو تشکیل و تا آنجا که میسر بوده، سرگذشت قربانیان کشتار ٦٧ را در امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر، مستند نموده و این کار را پیوسته ادامه داده است. امّا با تخریب گورستان ها این کوشش دیگر به تنهایی بسنده نبود و لازم بود که حرکتی در مقابل سیاست سرپوش گذاشتن بر این کشتار و به فراموشی سپردن آن که توسط رژیم جمهوری اسلامی به جامعه تحمیل می شود انجام گیرد.
با آگاهی از اینکه به مرور زمان، نسلی که شاهد و قربانی این کشتار بوده دیگر نخواهد بود که گواهی دهد، بنیاد برآن شد که از قاضی جفری رابرتسون، یکی از حقوقدانان برجسته و کارشناس عالیرتبه جنایت علیه بشریت بخواهد تا از منظر حقوق بین الملل این جنایت فجیع را تعریف کرده و راه های موجود برای دادخواهی را پیش پای قربانیان و خانوادههای آنان بگذارد. برای تسریع کار تحقیق، همه ی نیروی تحقیقی و آرشیوهای بنیاد در اختیار آقای رابرتسون قرار گرفت، و اسناد و مدارک مورد نیاز وی به دو زبان انگلیسی و فارسی آماده و در دسترس وی قرار گرفت. بنیاد همچنین تماس گواهان را با قاضی رابرتسون تسهیل نمود. پس از تکمیل تحقیقات و شنود اظهارات گواهان، قاضی رابرتسون نظر خود را در یک گزارش ١٤٥ صفحه ای ارائه داد و مسئولان وقت را متهم به ارتکاب جنایت علیه بشریت و نسل کشی نمود و سازمان ملل را دعوت به پیگرد قضایی مسئولان این جنایت کرد.
تدوین این گزارش را مدیون شجاعت و پیگیری خستگی ناپذیر زندانیان سیاسی هستیم که، چون منیره برادران، ایرج مصداقی و دیگر گواهان این فاجعه، با بزرگ منشی و از خود گذشتگی، رنج بازگشت به خاطره ها را در راه عدالت و به یاد یاران از دست رفته به جان خریدند. گزارش قاضی رابرتسون در دست ترجمه است و همراه با مجموعه ی اظهارت گواهان و مقامات مسئول در دو جلد به دو زبان انگلیسی و فارسی در چند ماه آینده منتشر و در اختیار عموم قرار خواهد گرفت.
نسخه ی الکترونیکی و انگلیسی این گزارش، به مناسبت سالروز سرکوب تظاهرات مردمی علیه نتایج انتخابات، منتشر شد. انتخاب این تاریخ به مثابه هشداری بود به مسئولان رژیم اسلامی که از سرکوب تظاهرات و اعمال خشونت خودداری کنند و به یاد داشته باشند که جنایت علیه بشریت شامل مرور زمان نمیشود و پیامدهای اعمال امروز، فردا گریبانگیرشان خواهد شد. امّا از آنجا که تنی چند از شخصیت های اصلاح طلب امروز، چون آقای موسوی، در زمان کشتار ٦٧ صاحب منصب بوده و طبعاً باید در مورد کشتار ٦٧ توضیح بدهند، انتشار این گزارش بحث مهم "انتخاب بین مصلحت و حقیقت" را درحوزه ی عمومی دامن زد. و بعضی در مورد تاریخ انتشار این گزارش به بنیاد خرده گرفتند و حتی بنیاد را متهم به غرض ورزی سیاسی کردند.
اینکه انتشار این گزارش فارغ از موضوع اصلی آن، یعنی جنایت یک دولت علیه بشریت، بحث مهم "انتخاب بین مصلحت و حقیقت" را در میان هواداران دموکراسی در ایران دامن زده، خود نتیجه ی مثبتی است. مسئولان بنیاد به دقّت این بحث را دنبال کرده و متوجه شدند که اکثریت کسانی که در این باره نظر داده اند، از محتوای گزارش اطلاعی ندارند و آن را نخوانده اند. برای روشن کردن اذهان و به امید تشویق عموم به ادامه ی این بحث، بنیاد برومند سالگرد صدور فتوای کشتار ٦٧ را وقت مناسبی برای انتشار ترجمه ی فارسی فشرده ی گزارش قاضی رابرتسون دانسته و به این مناسبت، با ادای احترام به یاد قربانیان این جنایت فجیع، متن مذکور را، در ضمیمه ی این خبرنامه، در اختیار عموم قرار می دهد.
بنیاد عبدالرحمن برومند در پیروی از این اصل تشکیل شده است که حقیقت بزرگترین مصلحت در سیاست است و تفکیک حقیقت از مصلحت در مقاطع مهم تاریخ سیاسی جهان و تاریخ سیاسی ایران حاصلی جز پیروزی شرّ بر حق نداشته است. و همین امروز که دوستانی برای دفاع از حقوق قربانیان کشتار ٦٧ به بنیاد خرده می گیرند، افراد دیگری آقایان موسوی و کروبی را آماج حمله های خود قرار می دهند که چرا با زیر پا گذاشتن مصلحت، حقایق را در باره ی کشتار و شکنجه در بازداشتگاه کهریزک بر ملا کرده اند. و همین امروز به نام مصلحت است که دادگاه های فرمایشی برای قربانیان کهریزک، مسئولیت آمران این جنایات را لوث کرده و تنها چند مأمور دون پایه را پشت درهای بسته و در خفا به پاسخگویی می خوانند.
باشد که گشایش این بحث، زمینه ساز پیروزی اصل حقیقت بر مصلحت در فرهنگ اخلاقی و سیاسی کشورمان گردد.
بنیاد عبدالرحمن برومند
متن گزارش جفری رابرتسون را اینجا بخوانید
www.iranrights.org
torsdag den 1. juli 2010
جامعه موازی ونقش جمهوری اسلامی ایران
علی آزاد 30.6.2010
نقش رژیم اسلامی ایران در شکل دهی جامعه موازی در کشورهای غربی :
مسئله مهاجرات و پناهندگی در ابعاد میلیونی در سراسر جهان بخشی از تاریخ جهان معاصر میباشد. حکومتهای دیکتاتوری ، جنگهای خونین و بی پایان داخلی در کشورهای به اصطلاح "جهان سوم " و حمایتها و دخالتگریهای جانبدارانه ، لشکرکشی و اشغالگریهای کشورهای پیشرفته و امپریالیستی از یک سو و ازسوی دیگر گلوبالیزایسیون (جهانی سازی ) و لیبرالیسم اقتصادی سبب مهاجرت وپناهندگی بیش از 100 میلیون نفر در پنچاه سال اخیر شده است . بنا به اخرین امار 15 میلیون نفر هنوز نتوانستند جا ومکان امنی پیدا کنند و ههمچنان آواره وپناهجو می باشند . پدیده ای که علی رغم سختگیری های پلیسی و قانون مهاجرت همچنان در حال گسترش می باشد . از این جمعیت میلیونی تنها 10% امکان آن را می یابند که در کشورهای پیشرفته اقامت گزینند .
مشکل واقعی جابجایی انسانها نیست. این پدیده به خودی خود نه تنها منفی نیست ، بلکه در جهت غنای فرهنگی واجتماعی وژنتیکی ونژادی .... و یگانگی بشریت میباشد .
مشکل واقعی و جدی عدم جذب و یگانکی با جامعه جدید وتبدیل شدن به شهروندان واقعی میباشد. پد یده راسیسم و خارجی ستیزی ، ناسیونالیسم و مذهب گرایی در جامعه میزبان از یک سو و ازسوی دیگر دخالتگریهای مستقیم وغیر مستقیم دولتهای دیکتاتور وسرکوبگر ومرتجع از عوامل ایجاد این مسئله میباشند ، دولتهایی که خود عاملین اصلی پناهنده سازی ومهاجرت هستند مثل رژیم ایران ، پاکستان ، عربستان ، لیبی ، سوریه ،عراق ، ترکیه ..... این دولتها در عین حال در شکل دهی جامعه موازی خا رجی تبار در خارج از مرزهای خود نقش جدی بازی میکنند . این دو پدیده یعنی راسیسم کشور میزبان و ارتجاع اسلامی اگرچه در تقابل هم قرار دارند ولی لازم و ملزوم هم و دو روی یک سکه می باشند .
متاسفانه این دو نیروی مخرب بخش مهمی از صف بندهای سیاسی جامعه غرب را رقم می زنند.
تودهای عادی گسترده از طبقات مختلف در کشور های پناهنده پذیر که خطر این مرتجعین را درک میکنند ، نگران جامعه خود می باشند، و این نگرانی و بیزاری خود را به صورت حمایت از جریانات راست و راسیسم در انتخابات ...نشان میدهند
طیف چپ و ضد راسیسم از وحشت راست افراطی و تنفر از پدیده راسیسم ونابرای هایی که علیه این بخش از شهروندان روا میشود به کلی نقش نیروهای مرتجع واسلامیستها را نادیده میگیرد و در نتیجه تبد یل به نیروی خدماتی مرتجعین اسلامی میشود .
راه وسیاست درست و اصولی ، مبارزه جدی ومهار این دو نیروی مخرب و ضد اجتماعی است . امروز کمتر کسی را میتوان در اروپا و امریکا و جهان غرب یافت که منکر وجود پدیده جامعه موازی باشد. سیاستمداران ، جامعه شناسان ، متخصصین اموراجتماعی و مطبوعات درباره این معضل اجتماعی حرف زیادی می زنند اما کمتر به نقش و عمل کرد نقش آفرینان واقعی آن می پردازند وفقط بطور هدفمند و برای مقاصد سیاسی به قربانیان این پدیده پرداخته میشود . در این مقاله سعی میشود به نقش آفرینان این پدیده بخصوص جمهوری اسلامی ایران پرداخته شود .
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
1 ـ چگونه جامعه موازی شکل میگیرد ؟
2 ـ نقش وعملکرد دولت و سفارت جمهوری اسلامی ایران در این پروسه چیست ؟
3 ـ رژیم اسلامی ایران چه منافع واهدافی در شکل دادن جامعه موازی وحاشیه نشینی مهاجرین وخارجی تبارها در غرب دارد ؟
4 ـ موضوع کار رژیم ایران چه گروها یی از مهاجرین می باشند ؟
5 ـ ابزار کار پیشبرد این سیاستها چیست ؟
6 ـ نمود بیرونی و محصول این تلاشها وسرمایه گذاریهای رژیم اسلامی چه بوده است .
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
جامعه موازی چگونه شکل میگیرد ؟
پناهنده و مهاجر چه به میل خود و چه به اجبار آوارگی را پذیرفته باشد ، قدم در راهی میگذارد که پیش رو آِینده ای با امیدها و آرزوها برای زندگی جدید نمایان است و پشت سر ، گذشته ای با خاطرات تلخ وشیرین اما سپری شده ، که بخشی از وجود وشخصیت او تشکیل میدهد و تا پایان عمر نیز باقی میماند. این پدیده دوسوی نگری در طول زندگی پناهنده و یا مهاجر با او همراه است. و فقط ارزیابی ونگاه و نگرش منفی و یا مثبت به گذشته وحال دائماً در حال تغییر میباشد. نگاه پناهنده یا مهاجر به آینده وجامعه جدید در طول زندگی و تجربه روزمره او کم کم به واقع بینی می گراید و در بسیاری به نا امیدی وبدبینی بدل میشود . زیرا نیروهای بازدارند هر لحظه به اشکال مختلف به او یاداور میشوند که :
"در این سرزمین تو خارجی هستی ولو اینکه دیگر پایت به کشوری که از ان گریخته ای نرسد . فرزندانت نیز نسل دوم خارجی وهمینطور نسل سوم وچهارم... خارجی وخارجی تبارباقی می مانند. هویت خودت را فراموش نکن جای تو در حاشیه جامعه است "
پدیده راسیسم وخارجی ستیزی چه در شکل دولتی وچه درقالب احزاب راست افراطی وسیستمهای نادرست ولو از سر خیرخواهی مانع یکی شدن پناهنده یا مهاجر با جامعه میزبان می باشد .
نگرش قالب در پناهنده ومهاجر به گذشته وانچه پشت سرنهاده جهنم وپیشرو واینده سراب وتوهم است. در کشاکش این دو نگاه است که بحران بی هویتی شکل میگیرد. عناصر سرکوب وارتجاع در گذشتهء پناهنده و مهاجر در قالب مذهب و ناسیونالیسم وعظمت طلبی برای شکل دادن یک هویت کاذب همچون کرکسان بالای سر شکار خود می چرخند. دوفاکتور بازدارنده راسیسم و ارتجاع مذهبی موتور وتسمه نقالهء انتقال مهاجرین وپناهندهگان به حاشیه جامعه هستند ، یکی با نیروی مخرب دافعه درحال دفع پناهنده ومهاجر از جامعه میباشد و دیگری با نیروی مخرب جاذبه در حال جذب انها در جامعه موازی می باشد. به همین سبب در دل اکثر شهر ها ی بزرگ وپایتخت های اروپا بیقوله ها و گتوهایی به وجود آمده اند که نمونه آن را در کابل ومزازشریف ، اسلام اباد یا کراچی ، قونیه ، قم ، کربلا ، مونگشی دو ....می توان یافت . یک جامعه خارجی وخارجی تبار موازی جامعه رسمی ، با کارکردهای متفاوت و متضاد و منطبق با شریعت وفرهنگ واخلاق گذشته یا حتی معتقد ترو متدین تر از گذشته و نسل قبلی در کنار جامعه سکولار به تولید و باز تولید خود می پردازد . جامعه ای مذهبی مطابق با شریعت و موازی با جامعه رسمی در حاشیه جامعه بااستاندارد حلال زندگی میکند ، به حفظ حجاب خود می پردازد ، با قوانین شرع عقد ونکاه و صیقه جاری میکند و برای خلاصی ازسیستم اموزشی مدارس عمومی مدارس ومهد کودک های مذهبی خصوصی خود را دایر میکند . ودر حاشیه جامعه به عبادت مشغول است وخلاصه با فرهنگ اسلامی وقوانین شرع زندگی میکند وسرانجام در گورستانی جدا درحاشیه گورستان های رسمی به سبک اسلامی به خاک سپرده میشوند .
وبه این صورت یک جامعه کوچک وحاشیه ای وغیر رسمی در کنا ر جامعه رسمی به تولید وباز تولید نهادهای اجتماعی خود میپردازد . پدیده ای که در تمامی شهرهای بزرگ اروپا می توان به راحتی یافت .
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
نقش وعملکرد دولت وسفارت اسلامی ایران در این پروسه چیست ؟
جمهوری اسلامی ایران با صرف میلیاردها دلار در جنوب لبنان ، جنوب عراق ، افغانستان ، فلسطین ، مصر ، عربستان ، یمن ، پاکستان ، ترکیه و در تمامی کشورهای عربی و مسلمان توانست یک جامعه موازی شیعه یا حتی سنی ، ناراضی و در عدم تطابق با جامعه رسمی ولی طرفدار ومطیع خود ایجاد کند . بهره برداری سیاسی از این تجربه های موفق در معادلات سیاسی و باج خواهی های موفقیت امیز انگیزه ای است برای گسترش آن در سایر نقاط جهان از جمله جهان غرب . حضور ویروس گونه جمهوری اسلامی در کا نونهای بحرانی همواره بقای آن را تضمین کرده وهمچنان این سیاست را در ابعاد جهانی پیش می برد. حکومت اسلامی ایران خود محصول بحران جنگ سرد وسیاست کمربند سبز میباشد . از این جهت است که بحران افرینی در داخل وخارج کشور کشتی نجات جمهوری اسلامی میباشد. حضور فعال وعلنی حکومت اسلامی در جهان غرب از وقتی جدی شد که غرب با مدرات خواندن دولت رفسنجانی و در پیش گرفتن باب دیالوگ انتقادی فضای سیاسی و دیپلماتیک را برای حضور جمهوری اسلامی در غرب میسر نمود . رژیم ایران نیز مقدمات سیاسی، تشکیلاتی ، پلیسی و تبلیغی حضور خود درجهان غرب را تدارک دید . به همین سبب ناگهان 12 سازمان فعال خارج کشوری وبین المللی از قبیل مجمع جهانی اهل بیت ومجمع جهانی تقریب اسلام وسازمان تبلیغات اسلامی وانجمنهای اسلامی دانشجویی ..... در سال 1371 (1992) به دستور رهبر ادغام شدند و سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامی را به وجود آوردند .این نهاد مستقیماً زیر نظر رهبر خامنه ای ، وزیر ارشاد و وزیر امورخارجه هدایت میشوند و هریک وظیفه بخصوص خود را که شامل تبلیغات ، فعلیتهای دیپلماتیک ، سرویسهای اطلاعاتی وترور وسرکوب مخالفین در خارج از مرزها را پیش میبرند .
ترور مخالفین رژیم ایران در دوره رفسنجانی اگرچه زمینه ساز زد و بندهای بین ایران وغرب شد اما به شدت افکار عمومی را علیه سیاست مماشات جویانه با تروریستها برانگیخت بخصوص رای دادگاه میکونوس وترور ناشرین کتاب ایات شیطانی .... ازاین جهت غرب ناگزیرشد فعالیتهای جمهو ری اسلامی را در کشورشان محدود وکنترل کند .
روابط غرب با جمهوری اسلامی از زمان خاتمی ( 1376 تا1384 ) دگرگون شد. سیاست تنش زدائی وگفتگوی تمد نها فضای سیاسی و دیپلماتیک را برای حضور جمهوری اسلامی درکشورهای غربی میسر نمود. از این زمان فعالیتهای پنهانی رژیم به صورت علنی و قانونی و مستقل درآمد ودروازه های غرب بروی محصولات فرهنگی ایران که عموماً برای خارج از کشور تولید می شد از قبیل فیلم ، کنسرت و موزیک ، نمایشگاهای مختلف هنری مثل کتاب نقاشی وعکاسی ، سخنرانی و کنفرانسهای جنجال برانگیز .... به عنوان کاروان های فرهنگی با اسقبال روبرو شد . در کنار این نوع فعالیت های هنری ومردم پسند دونهاد مذهبی اختاپوس نشان یعنی مجمع اهل بیت وجمع تقریب اسلام با بودجه های کلان وکادرهای حرفه ای و اموزش دیده از ملیتهای مختلف عراقی ، افغانی ، پاکستانی ، سوری ، فلسطینی ، ایرانی ... با استخدام وکلا ی مجرب به شکل سیستماتیک و متناسب با قوانین وعرف آن کشورها با هماهنگی سفارتخانه ها و همچنین به کمک و یاری لابی های رژیم در نهادهای مختلف فرهنگی وشهرداری... شروع به فعالیت نمودند . لازم به یاداوری است مجمع جهانی اهل بیت بیش از 60 شعبه در سراسر جهان از جمله در بساری از کشورهای غربی انگلستان ، ،ایتالیا ، اطریش ، سوئد ، المان ، بسنی ، یونان ، البانی ، مجارستان ، بلغارستان ،استرلیا ، ترکیه ، کانادا، دانمارک ،هلند، فنلان ....... شعبه ، مسجد ، کلوب و غیره دایرکرده است در مدت کوتاهی ده ها مسجد ومدرسه خصوصی اسلامی وانجمن وکلوب اسلامی مثل قارچ در دل گتوهای خارجی نشین سر براورده اند .مسجد امام علی و مدرسه امام علی ، حسینیه امام حسین ... ودسته های سینه زنی ونماز جمعه ، دفتر عقد و طلاق وصیقه ... در اکثر کشورهای اروپا یی دایرشد. و بعد از مدت کوتاهی اخوند ومنبر و افتابه ... هم به آن اضافه شد و درکنار انها صدها سایت اینترنتی ، ده هاهزار جلد کتاب وصدها نشریه به زبانهای مختلف ، ده ها فرستنده رادیوئی و کانال تلویزیون سراسری وماهواره ای ومحلی با بودجه های کلان مالی صرف این پروژها شد. به این امید که بتواند در درون گتوهای مناطق بحرانی جا ومکان وتشکیلاتی مثل حزب الله لبنان وجیش مهدی در عراق وحزب اسلامی گلبدین حکمتیار افغانستان ، حماس فلسطین و الحوثی یمنی ...... ایجاد کند ودر شرایط بحرانی از انها استفاده ابزاری کند. همانگونه که در لبنان وفلسطین وعراق وافغا نستان عمل کرد.
جهان غرب انچنان از اصلاحات سرو دم بریده و توخالی خاتمی و رژیم ایران ذوق زده شد ، که به رژیم بربر ایران اجازه داد تا بدون هیچ مانعی بساط بربریت و شریعت را در مناطق بحرانی برای شکل دادن جامعه موازی و درست کردن شهرک هایی با مدل بیروت ، نجف ، قم و قندهار در دل پایتختهای اروپایی بگسترد.
مسجد امام علی در کپنهاک یک نمونه از ده ها نمونه مشابهی است که در امریکا و کانادا ، استرالیا و المان ، انگستان ، سوئد ، هلند.... به وجود امده است .
سفارت ایران در دانمارک در دوره خاتمی در سال 2001 توانست در دل گتوی کپنهاک به مبلغ 8 ونیم میلیون کرون زمینی را برای ساخت مسجد خریداری کند . هرسال صدها هزار دلار خرج مراسم سینه زنی ودعا وشرعیات وسورچرانی وجاسوسی میکند . در حال حاضر برای ساخت این مسجد بیش از 70 میلیون
کرون سرمایه گزاری کرده است .
جمهوری اسلامی وسایر کشورهای ارتجاعی با همکاری نیروهای واپسگرا با هزینه کردن میلیونها دلار به تبلیغ و ترویج قوانین شریعت و تاسیس نهادهای مذهبی و سازماندهی نیرو در دل گتوهای خارجی نشین می پردازد . این نهادهای مذهبی با کادرهای حرفه ای و آموزش دیده از رنجها ، بی عدالتی ها ، و تبعیض ها و مشکلات اجتماعی از قبیل بیکاری ، فقر ، خارجی ستیزی ...کاملا اگاه هستند به همین جهت سعی بر سوار شدن بر جنبش نا راضیان اجتماعی و کانالیزه کردن و منحرف کردن آن به سمت جنگ و نفرت مذهبی و قومی و استفاده ابزاری جهت و زد وبندهای سیاسی وباج خواهی دارند.
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
ـ رژیم اسلامی ایران چه منافع و اهدافی در شکل دادن جامعه موازی وحاشیه نشینی مهاجرین و خارجی تبارها در غرب دارد ؟
جمهوری اسلامی ایران یک رژیم ایدئولوژیک می باشد . اسلام و قوانین شریعت اساس و توجیح فکری این ایدئولوژی است . از این جهت جامعه ارمانی آنها جامعه 1400 سال قبل یعنی صدر اسلام میباشد . بسط وگسترش اسلام در سراسرجهان بعلاوه صدور انقلاب اسلامی از اهداف بی پرده همه رهبران وسیاستمداران جمهوری اسلامی بوده وهست و فقط در شرایط و موقعیت نامناسب ،مصلحت در این میبینند که قدری کوتاه بیاینند . از این جهت گسترش اسلامگرایی در غرب یک بخش از اهداف اشکار رژیم ایران میباشد.
اسلام سیاسی و شیعه بخش دیگری از هویت جمهوری اسلامی است که به عنوان بدیل سیاسی در کانون بحرانهای سیاسی ظهور میکند . این حلقه واسطه ای است که منافع لاهوتی رژیم را با منافع ناسوتی اش پیوند میدهد و سبب قبضه کردن قدرت سیاسی و ثروتهای افسانه ای برای سران رژیم ایران شده است . این بخش از ایدئولوژی رژیم ایران در عرصه بین المللی مخالفان و رقبایی اسلامی دارد . ازجمله عربستان سعودی و کشورهای عربی ، ترکیه ... در این رقابت ارتجاعی زندگی وشیره جان میلیونها انسان مکیده شده و میلیاردها دلار هزینه تبلیغات و نهاهای مذهبی میشود. حضور جمهوری اسلامی ایران در غرب بخشی از این اهداف رقابتی نیز می باشد .
حیات وحتی نطفه جمهوری اسلامی با بحران وبحران افرینی گره خورده است این پدیده نوزاد حرامزاده بحران جنگ سرد ودکترین کمربند سبز می باشد . اما از انجایی که ساختار سیاسی ، ایدئولوژیکی و فرهنگی آن با جامعه و اگاهی سیاسی و اجتماعی اکثریت مردم بخصوص جوانان و زنان و تودهای شهری در تضاد میباشد ، دائماً در بحرانهای درونی و در وضعیت جنگی و اماده باش قرار دارد ، به عبارت دیگر روزانه زندگی میکند . به این امید که بتواند با بحران افرینی و حضور در مناطق بحرانی هم مشکلات داخلی را سرکوب کند وهم سیاست باج خواهی در عرصه بین المللی را پیش ببرد . به همین سبب است که در اکثر کانونهای بحرانی جهان جمهوری اسلامی ایران حضور فعال دارد .
از زمانی که امکان حضور جمهوری اسلامی در کشورهای غربی فراهم شد سازمانگران اموزش یافته با چمدانهای پول به صورت قانونی وغیرقانونی در مناطق بحرانی در شهرک ها و گتوهای خارجی ومسلمان نشین دست بکار شدند.در حالیکه حضور این مرتجعین در کانون بحران زمینه ساز تعرض احزاب راست و
دولتهای غربی برای باز پس گرفتن دستاورهای دموکراتیک وآزدی های فردی واجتماعی شهروندان می شود . پلیسی کردن زندگی خصوصی مردم ، مجموعه قوانینی که به بهانه مبارزه علیه تروریسم در تمامی کشورهای غربی تصویب شد تا خشونت پلیس و تصویب واجرای قوانین ضد مهاجرت و راسیسم دولتی را به بهانه حضور خطرناک این مرتجعین توجیح کنند.
جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای ارتجاعی فقط اسلام گرایی را در غرب گسترش نداده اند ، بلکه ساختار سیاسی ، فرهنگی و دولت مطلوب خود را نیز برجهان وشهروند غربی تعمین داده اند . به همین علت هرچه حرمت شهروندان در اروپا شکسته میشود ونقض حقوق بشر گسترده وجدی تر میشود فریاد هورا کشیدن جنایتکاران ودیکتاتورها در ایران گوش فلک را کر میکند . این استراتژی همه نیروهای مرتجع است هدف جمهوری اسلامی و سایر مرتجعین و تروریست فقط نابودی چند ساختمان یا گرفتن جان چند صد نفر انسان نیست ، بلکه نابود کردن دستاوردهای دمکراتیک وآزادی خواهانه و حقوق وحرمت انسانی است که مردم غرب بیش از 250 سال برای ان مبارزه کرده اند . این دشمی دیرینه آخوندها واسلامگرایان بوده است . اگر اسلامی کردن جهان یک رویا واتوپی بیما ر گونه اسلامگرایان وجمهوری اسلامی ایران باشد ، اما شیوه های سرکوب گرانه کشور داری به سبک اسلامی اتوپی و رویا نیست بلکه یک واقعیت و خطر جدی برای شهروندان غربی است .
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
4 ـ موضوع کار رژیم ایران چه گروها یی از مهاجرین می باشد ؟
بیش از سه ده ، حکومت اسلامی به سرکوب خشن و اعدام دها هزار نفر و شکنجه و زندان مبارزین ، مخالفین ، کمونیستها ودگراندیشان ،اقلیتهای مذهبی و ملی ، فعالین کارگری و صنفی ، زنان ودانشجویان مشغول است . همچنان بی وقفه جوخه های اعدام وشکنجه گاهای رژیم قربانی می گیرد .
در نتیجه این سیاستهای جنایتکارانه و غیر انسانی بیش از سه میلیون ایرانی ناچار به مهاجرات به سراسر جهان شده اند ، وهنوز هم این مهاجرت در ابعاد گسترده ادامه دارد ، هنوز هم کمپ های پناهندگی مملو از ایرانیان پناهجو می باشد . و هر روز هم بر تعداد انها افزوده میشود .
این جمعیت گریخته از جهنم حکومت اسلامی نه علاقه ای به رژیم اسلامی دارد و نه علاقه ای به فرهنگ و باورهای مذهبی انها .از این جهت هدف رژیم ایران ، جذب این جمعیت وبرآوردن نیازهای فرهنگی و دینی آنها نیست . برای تعداد اندکی مزدور و خود فروخته و کارکنان سفارتخانه و غیره هم چنین نیازی نیست ، زیرا ریش این جماعت در ایران در گرو مامورین اطلاعات است. حساب و کتاب انها به گونه دیگری پرداخت میشود .
موضوع کار رژیم پناهندگان و مهاجرین و خارجی تبارهای غیر ایرانی مثل لبنانی ، عراقی ، افغانی ، پاکستانی ، فلسطینی واسلامیستهای طرفدار ایران و اسلام سیاسی و بنیادگرایان می باشند . به همین سبب اکثر فعالین و اعضاء و گردانندگان این مراکز از همین گروه میباشند .
رژیم ایران مرکز ویژه ای را درقم زیر نظر حوزه علمیه برای اموزش وپرورش کادر ایجاد کرد است . از میان مسلمانان غیر ایرانی ، طلبه و دانشجوی اسلامی گزینش میکنند وپس از پایان این دوره به استخدام مجمع اهل بیت ونهادهای مشابه در می ایند و با حقوق و مزایای عالی آنها را روانه محل ماموریت میکنند یا حتی بدون پاسپورت از طریق شرکت هواپیمایی ایران ایر به عنوان پناهجو وارد اروپا میشوند . کم نیستند افرادی که سالها در ایران به عنوان پناهنده زندگی کرده اند وهیج مشکلی هم در ایران نداشته ولی به کشورهای اروپای پناهنده شده اند وهمچنان رابطه خوب و همکاری نزدیکی با سفارت ایران دارند .
این کادرهای اموزش دیده پس از استقرار در محل فعالیت خود با همکاری سفارت ایران ، نهادها و تشکلهایی مانند های حزب الله لبنان ،حماس وجهاد اسلامی فلسطین ، گروهای شیعه عراقی ، گروهای شیعه افغانی وپاکستانی و سایر گروهای بنیادگرای طرفدار جمهوری اسلامی ایران ، با پول وامکانات رژیم ایران به فعالیت وسازماندهی وایجاد نهادهای مذهبی از قبیل مسجد ، مدارس خصوصی اسلامی ، کلوپ و انجمنهای مختلف اسلامی ، تورهای زیارتی به ایران وحج ، اعزام دانشجوی اسلامی به ایران و تبلیغات وسیع و پرهزینه مانند کانال رادیو و تلویزیون ، نشریات و کتاب به زبانهای مختلف .... را می پردازند. مخاطبین این نهادها نیز همین گروهای مهاجر وپناهند گانی هستند که از عراق یا لبنان ، افغانستان، سوریه و مناطق اشغالی فلسطین ...گریخته اند
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
5 ـ ابزار کار پیشبرد این سیاستها چیست ؟
اولین ومهمترین ابزار پول و سرمایه کلان است که خرج این نوع فعالیت ها میشود دهها نهاد دولتی و مذهبی در تامین بودجه نقش دارند از جمله وزارت خارجه ، وزارت ارشاد ، وزارت اطلاعات ، مجمع اهل بیت ، مجمع تقریب ، بیت رهبر اوقاف .... به صورت مستقیم ازاین پروژها حمات میکنند . ودر صورت احتیاج از صندوق ارزی کشور ، شرکتهای تجاری و نفتی ، بانکها وموسسات مالی... مشکلات مالی این پروژه ها را برطرف میکنند .
جمهوری اسلامی ایران ارتجاع و تروریست سخاوتمند میباشد . وبرای این نوع پروژه میلیاردها دلار خرج میکند. رژیم ایران بیش از 20سال است که سالانه چند میلیون تن نفت مجانی وارزان قیمت به سوریه میدهد تا بتواند در لبنان حضور داشته باشد . ایران در سی سال گذشته برای کمک به حزب الله وبازسازی لبنان 18میلیارد دلار هزینه کرده است . حیات جمهوری اسلامی به این نوع پروژه های سیاسی وبحران آفرین گره خورده است و چنین سرمایه گذاری های نا متعارف برای سرپا نگه داشتن این رژیم نامتعارف امری طبیعی و ضروری است .
ابزار دیگر رژیم ایران دیپلماسی باج خواهی وباج دهی است . این نوع دیپلماسی غیره متعارف گاه انچنان زننده و شرم آور است که برای دولتهای غربی مشکل ساز وسبب افتضاح سیاسی میشود . اما برای مشتی راهزن وباج بگیر پیروزی تلقی میشود . از این جهت سفارتخانه ها و دیپلماتهای جمهوری اسلامی مستقیما در این پروژه ها نقش دارند ، بدون بند وبست و معامله پرسود و باجهای کلان به دولتهای غربی حضور آنها در غرب غیر قابل تحمل است . در واقع سفارت جمهوری اسلامی صاحب اختیار ومسئول اصلی این پروژه ها می باشد .
دو نهاد دولتی و بین المللی رژیم مجمع بین المللی اهل بیت و مجمع جهانی تقریب اسلام کارهای تدارکاتی ، سازماندهی ، تبلیغاتی ، تحقیق و شناسایی شیوه های مختلف دورزدن قانون ، پیدا کردن لابی های بومی در نهادهای مختلف و سازماندهی ارگانهای مختلف را به عهده دارند .
مسجد امام علی ومدارس خصوصی .
مسجد برای جمهوری اسلامی پیش از هرچیز یک کلوب سیاسی و ایدئلولوژیکی است . تجربه نیم قرن دام گستراندن در مسجد واستفاده ابزاری از آن ، از جاسوسی تا زندان و شکنجه و تجاوز در مساجد ایران به امری عادی بدل شده است . سران رژیم اسلامی از خمینی وخامنه ای وسایر اخوندهای ریز ودرشت در سخنرانی های خود گفته اند "مسجدی که سیاسی (البته طرفداران خودشان ) نباشد مسجد نیست وعبادت دران مسجد در نزد خدا قبول نخواهد بود " منطق جمهوری اسلامی "اسلامی که سیاسی نباشد اسلام امریکایی است". بنابرین مسجد یک مکان مقدس برای عبادت ونیایش مثل کلیسا در اروپا وغیره نیست ، بلکه یک پایگاه سیاسی واگر لازم باشد به عنوان پایگاه نظامی نیز استفاده می شود.
مدارس خصوصی شیعه که به همت سفارت اسلامی واهل بیت در بسیاری از کشورهای اروپایی به وجود امده اند تنها یک نهاد پرورشی نیست ، بلکه یک نهاد تبلیغاتی وسیاسی برای اهداف سیاسی و کانالی برای ارتباطات اجتماعی و حضور جمهوری اسلامی در مراکز اموزشی و فرهنگی کشورهای غربی میباشد . مبلغ و مروج قوانین شریعت اسلام در قبال قوانین عرفی و شهروندی است . بهر صورت یک مومن مسلمان زمانی برای این تناقض پا سخی میطلبد که کدام قانون بردیگری ارجعیت دارد؟ اگر قانون عرفی مخالف قانون شریعت باشد تکلیف او چیست ؟ مساجد ومدارس وسایر نهادهای مذهبی مرتجعین وجنایتکاران رژیم اسلامی پاسخ به این تناقض را اماده دارند ، " البته که شریعت مقدم است ". این پاسخها فقط در جامعه موازی میتواند مادیت یابد و بدون چنین پایگاهی این پاسخ به یک جوک شبیه است .
جامعه موازی نیز بدون چنین نهادهایی حد اکثر یک جامعه حاشیه ای است که شانس ان را دارد که همراه با مبارزات عمومی و کارگری در جامعه به قلب مبارزات آزادی خواهانه وعدالت جویانه وبرابری طلبانه وسوسیالیستی بدل شود . در تمام طول تاریخ بشری اقشار محروم و زجردیده موتور تحولات اجتماعی ونیروی تا به اخر انقلابی بوده اند و منا طق محروم قلب این تحولات اجتماعی بوده است و هنوز هم میتواند باشد ، اما جامعه موازی قلبی مرده ، روح و مغزی تاراج شده و ایزوله شده در درد ورنج خویش به عبادتگاه و جولانگاه جنایتکاران ، مرتجعین وستمگران ، باجبگیران وتروریستها بدل میشود.
««««««««««««««««««««««««««««««
ـ نمود بیرونی و حاصل این تلاشها وسرمایه گذاریهای رژیم اسلامی چه بوده است .
موفقیت جمهوری اسلامی در شکل دهی یک جامعه موازی در لبنا ن و عراق و فلسطین و تبدیل انها به دولتی د ردرون دولت سبب شد تا بتواند در معادلات بین المللی ومنطقه ای به بازی گرفته شود و نقشی ایفا نماید . امروز غرب به نقش واهمیت جمهوری اسلامی در این منطقه بحرانی واقف است از این جهت جمهوری اسلامی با دست باز به سیاستهای باج خواهی وگروگان کشی وزیاده خواهی خود ادامه میدهد .
ازسوی دیگر جمهوری اسلامی از همان ابتدا برای سرکوب وکشتار مخالفین در داخل وخارج نیاز مند سکوت جامعه جهانی در قبال این جنایتها بوده است .اما این جنایتها چنان اشکار و نفرت انگیز وشرم اور بوده اند که افکار عموی دنیا اجازه چنین سکوتی را نمی داد . جمهوری اسلامی با در پیش گرفتن دو دهه سیاست ترور علنی و اشکارمخالفین و حتی شهروندان اروپایی در مقابل چشمان مردم به کشتار و ترور مخالفین در شهرها و پایتخت های اروپایی دست زده است . ده ها نفر در اروپا قربانی تروریستم دولتی رژیم اسلامی شده اند و در اکثر موارد تروریستها بدون مشکل به پایگاهای خود در تهران بازگشته اند .
سکوت وعدم واکنش جدی غرب در مقابل تروریسم اسلامی ایران صرف نظر از انگیزه های اقتصادی که البته مهم نیز میباشند ، اما انگیزه مهمتر ازادی گروگانهای اروپایی در لبنان بوده که سبب معامله با دولت ایران شده است . به عبارت روشنتر جمهوری اسلامی ایران آزادانه مخالفین خود را در شهرهای اروپا به گلوله میبندد و پلیس اروپا تروریستها را تا فرودگاه بدرقه میکند ویا حد اکثر چند نفر را بازداشت میکند تا درفرصت بعدی معامله کنند. و تروریستهای لبنانی وایرانی مانند یک قهرمان از سوی مقامات رژیم استقبال میشوند.نمونهای زیادی از این دست وجود دارد .
اما در مقابل افکار عمومی مردم اروپا به شدت علیه سیاست مما شات جویانه سیاستمداران اروپایی برانگیخته شد واین را توهینی به کشورشان تلقی کردند . مطبوعات گزارشهای کامل ترور ها را باز گو کردند و همه اینها سبب شد تا دولتمداران وسیاستمداران اروپایی جدی تر در مقابل تروریسم اسلامی ایستادگی کنند . وان را بطور موقت در محدوده اروپا محار کنند .
اینها محصول سرمایه گذاری در لبنان و کشورهای مسلمان بود .اما رژیم ایران در غرب پروژه دیگری دارد
این پروژه ها زود بازده نیستند شاید عمر جمهوری اسلامی کفاف ندهد ، اما این پروژها چون استخوان لای زخم جامعه اروپای باقی میمانند و مرتجعین دیگر از ان بی نصیب نمی مانند . با این حال به روشنی می توان رد پا وعمل کرد تا کنونی این سیاست ها را در جامعه اروپا دید . برای نمونه توجه شما را به نمونه هایی از اجرای قوانین شریعت با ملاکهای قانون ایران در کشورهای غربی جلب میکنیم.
در
تمامی قوانین ارتجاعی شریعت در مورد ازدواج و طلاق با اجازه دولتهای غربی در اروپا وغرب سالهاست به صورت کامل اجرا میشود . چند هزار نفر شهروند اروپایی ، کانادایی و غربی به خاطر ازدواج با ایرانی و احتمالا برای بازدید خانواده خود ناچار شده اند به مسجد علی نزد اخوند بروند و به ناچار بگویند ما مسلمان شدیم و عقد اسلامی میخواهیم .. و سپس اسم خود و فرزندان خود را عوض کنند ، وحتی برای مسافرت کم دردسرتر ملیت دوگانه ایرانی انتخاب کنند . اینها همه توهین و تحقیر به شهروندان غربی برای یک بازدید چند هفته ای از خانواده خود میباشد . صدها نفر به زور مسلمان شدند و هویت وملیت ، دین وحتی اسم خود را عوض کرده اند . مسئله ای به این بزرگی به غرور کدام دولت برخورد ؟ کدام یک از رسانه های آزاد این توهین به وجدان بشریت را منعکس کرد اند؟ چه کسی به این توهین اعتراضی کرد و یا میکند ؟ در قلب اروپا قوانین شریعت را در زندگی مردم به اجرا میگذارند و ان را قدم به قدم تا اطاق خواب مردم بسط میدهند .
حیوانات را برای زجر کشی بیشتر حلال میکشند وبه این هم راضی نیستند استاندارد حلال را به عنوان اسداندارد رسمی در کنار اسداندارد بین المللی و اروپایی رسمیت داده اند . وباید منتظر کرم حلال ، پوشک حلال و مداد ، خودکار، کاغذ و غیره حلال بود . صیقه وچند همسری غیر رسمی وختنه ، حجاب ، پدر سالاری وزنانه مردانه کردن مجالس غیره.. را به عنوان تفاوتهای فرهنگی در جامعه چند فرهنگی رسمیت داده اند . به نام کارنوال عاشورا دسته های سینه زنی ونوحه خوانی وخود ازاری در خیابانها راه می اندازند . در خیابانها ومیدانهای اصلی شهر و پارکهای پر رفت و امد نماز جماعت برگزار میکنند. درمراکز عمومی اموزشی واداری ومحل کار طلب وقت نمازو مکانی برای نمازخانه میکنند .کودکان را از استخر رفتن و ورزش کردن به خاطر دوش گرفتن محروم میکنند . با تقویم مذهبی خود در کنار تقویم رسمی تعطیلات ،اعیاد وروزهای رسمی خود را برگزار میکنند . مدارس ، مهدکودک و کلوب مذهبی با سلیقه و فرهنگ خودشان برپا کرده و در کنار ان مدارس قران ، تعلیمات اسلامی وقوانین شریعت اموزش میدهند .
آیا دولتهای غربی نمی دانند زیر گوش انها قوانین شریعت اجرا میشود و ان را قدم به قدم تا اطاق خواب مردم بسط داده اند ؟
ایا این مناسبات و روابط دیپلماتیک است ؟ یا باج دهی به راهزنان و قلدران ؟ اگر چنین روابطی عرف دیپلماسی جهان فاسد است . پس باید حداقل دو جانبه باشد . آیا جمهوری اسلامی اجازه میدهد غربی های مقیم ایران برای مثال یک قصابی داشته باشند که خوک ذبح کند ؟ ایا یک مغازه در سراسر ایران میتوان یافت که مشروب بفروشد ؟ یک کلوب وانجمن فرهنگی اروپایی و غیر اسلامی در ایران اجازه فعالیت دارد ؟ مترجم بودن در سفارتخانه های خارجی ممکن است هرلحظه به اتهام جاسوسی مبدل شود . یک دیپلمات زن اجازه دارد بدون روسری وحجاب اسلامی وارد ایران شود ؟
لباسهایی که مد غربی داشته باشد از تن مردم در میاورند همین چند روز پیش اجناس چند مغازه را به خاطر اینکه لباسهای مدل غربی یا نوشته لاتین داشتند از بوتیکها جمع اوری کردند.
چرا باید به یک رژیم بربر این همه امتیاز حقارت بار یا به عبارت دیگر باج داد ؟ از انها می ترسند ؟ دولتهایی که شوروی و بلوک شرق را اجازه نفس کشیدن نمی دادند ،این همه کرنش در مقابل یک رژیم درحال فروپاشی چه مفهومی دارد ؟
به نظر میرسد فقط داشتن منافع مشترک وهمسویی باهم ولو مقطعی توجیح کننده این باج دهی باشد ویا باید باور کرد این رژیم مطابق خواست انها میباشد و محصول خودشان است و خواهان سوار کردن از این دست جانوران بر گرده مردم در سایر کشورهای اسلامی هستند .اما به شرط اینکه افسار این جانوران در دست دولتهای غربی باشد، ویا این بربرها چوب لای چرخ آنها نکنند . اگر برای دولت خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی ممکن نشد به رفسنجانی یا قالیباف میانه روهم راضی میشوند .
علی آزاد 30.6.2010
زیر نویس
مجمع جهانی اهل بیت در سال 1372 رسما با تایید خامنه ای در تهران آغاز به کار کرد وحوزه فعالیتهای آن در خارج کشور میباشد . در سال 1375 این نهاد با 12 نهاد مشابه رژیم ازجاسوسی وترور تا پولشویی و تبلیغات .... به دستور رهبر در هم ادغام شده اند و "سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامی " به وجود امد . این نهاد هم مستقیم زیر نظر رهبر ، وزیر ارشاد ، وزیر امورخارجه و رئیس مجمع اهل بیت و رئیس مجمع تقریب اسلام ....هدایت میشود و هرسال از بودجه عمومی کشور مثل سایر نهادهای دولتی پول و امکانات میگیرد . علاوه براین اهل بیت نه تنها از بودجه وامکانات سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی استفاده میکند خود این نهاد دولتی مستقیم ومستقل بوجه جداگانه میگیرد .
زیرنویس 2
گزارش سال ۲۰۰۹ اداره امنیت داخلی آلمان (Verfassungsbericht) روز چهارشنبه (۲۳ ژوئن،۲ تیر) در برلین انتشار یافت.
اداره فدرال امنیت داخلی آلمان، که Verfassungsschütz خوانده میشود، هر سال با انتشار یک گزارش مسائل امنیتی آلمان، فعالیت گروههای تندروی چپ و راست، امکان نفوذ سرویسهای جاسوسی خارجی و همچنین نحوه فعالیت گروههای سیاسی خارجی را در خاک آلمان موشکافی میکند.
مراکز تبلیغاتی جمهوری اسلامی
در گزارش سال ۲۰۰۹، بارها از ایران نام برده شده است. در صفحه ۲۳۶ این گزارش ۳۲۴ صفحهای، جمهوری اسلامی ایران متهم میشود که میکوشد از طریق نهادها و انجمنهای وابسته به خود، شیعیان ساکن آلمان را زیر نفوذ بگیرد. در این بخش میخوانیم:«در آلمان، مراکز و سازمانهای متعددی تحت فرمان رهبری جمهوری اسلامی عمل میکنند. این سازمانها وظیفه صدور انقلاب را با تفسیری که حکومت ایران از اسلام دارد، در سطح جهان به عهده دارند.»
اداره امنیت داخلی آلمان از "مرکز اسلامی هامبورگ" و مسجد امام علی که وابسته به این مرکز است به عنوان بزرگترین مرکز وابسته به حکومت ایران نام میبرد و مینویسد:«این مرکز، در کنار سفارت جمهوری اسلامی، بزرگترین مرکز نمایندگی ایران در آلمان و یکی از مهمترین مراکز تبلیغاتی آن در سراسر اروپا است. رئيس مرکز هامبورگ، از سوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی تعیین میشود و نقش نماینده آیتالله خامنهای را در اروپای مرکزی به عهده دارد.»
فعالیتهای مرکز اسلامی هامبورگ
گزارش اداره فدرال امنیت داخلی، فعالیتهای مرکز اسلامی هامبورگ را چنین تشریح میکند:«در نگاه از بیرون، این مرکز تنها فعالیتهای مذهبی دارد و در حوزه نفوذ خود وارد سیاست نمیشود. اما در واقعیت، رهبری ایران میکوشد با استفاده از مرکز اسلامی هامبورگ، شیعیان ساکن اروپا را، که دارای ملیتهای گوناگون هستند، جذب کند و ارزشهای بنیاین اجتماعی، سیاسی و مذهبی دکترین حکومتی خود را در اروپا گسترش دهد. این مرکز، در کنار فعالیتهای گوناگون خود، از انجمنهای متعلق به شیعیان در آلمان پشتیبانی مالی میکند.»
همه شیعیان آلمان زیر یک چتر
گزارش امنیت داخلی، جزئیات جابهجائیهای مسئولان مرکز اسلامی هامبورگ را نیز تشریح میکند و مینویسد:«۳۰ آوریل ۲۰۰۹ رضا رمضانی جای سید عباس مقدم را به عنوان رئیس مرکز اسلامی هامبورگ گرفت. رمضانی از تابستان ۲۰۰۶ مرکز اسلامی امام علی وین را هم اداره میکند. قائم مقامی در سال ۲۰۰۹ به عنوان رئیس جامعه اسلامی گروههای شیعی در آلمان انتخاب شد. جامعه اسلامی شیعیان، ۷ مارس ۲۰۰۹ در مرکز اسلامی هامبورگ بنیاد نهاده شد و باید نقش بالاترین نمایندگی جوامع شیعی را در سراسر آلمان ایفا کند.»
تعقیب مخالفان در خارج
در بخشی دیگر از گزارش امنیت داخلی آلمان، فعالیتهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در خاک آلمان بررسی شده است. در این بخش از جمله میخوانیم:«وظیفه مرکزی وزارت اطلاعات جاسوسی علیه گروههای مخالف در داخل و خارج از ایران و مبارزه فعال با آنها است. اما علاوه بر این، سرویس جاسوسی ایران به جاسوسی در حوزه سیاست، اقتصاد و علوم نیز میپردازد.»
گزارش ادامه میدهد:«گرانیگاه جاسوسیهای وزارت اطلاعات در آلمان، ردیابی سازمان مجاهدین خلق ایران و بازوی سیاسی آن شورای ملی مقاومت است. وزارت اطلاعات همچنین وظیفه تعقیب سیاست خارجی و امنیتی آلمان را نیز به عهده دارد.»
Abonner på:
Opslag (Atom)