onsdag den 24. marts 2010

حاجی فیروز:هادی خرسندی


اصغر آقا بيا بهار آمد
تحت حفظ دو پاسدار آمد

آمد از راه ماه فروردين
از همانجا روانه شد به اوين

عطر گل در کميته شد محکوم
منتقل شد به جاي نامعلوم

موقع بازجويي ازبلبل
شد سئوال از روابطش با گل

قاضي دادگاه اسلامي
تبر و داس را شده حامي

گفت ما ميزنيم از ريشه
گل فکر و گياه انديشه

کرده تمديد حاکم موذي
حکم حبس نسيم نوروزي

با صبا گفت قاضي عوضي
که به ياران به عاشقان نوزي

گفت بر ما بوز نسيم صبا
خفه مان کرد باد زير عبا

گفت فصل بهار مغضوب است
دهه ي فجر خار و خس خوب است

گفت خصم شکوفه بايد بود
دوستدار علوفه بايد بود

گفت ما قاضيان شرع نبي
سال را پيش ميرويم عقبي

گفت ما سال نو نميخواهيم
پيشرفت از جلو نميخواهيم

گفت هرساله ما دعا کرديم
که دوباره به غار برگرديم

اصغر آقا بيا بهار آمد
دشمنش از زمان غار آمد

اصغر آقا بيا بهاران شد
دشت و صحرا شکوفه باران شد

دف بزن ني بزن برقص و بخوان
از کمر ميوه هاي قر بتکان

تا بهاران خجسته تر باشد
کام جانت پر از شکر باشد

اي بهار اي شکوه فروردين
وه چه خوب آمدي چه خوش گلدين

Ingen kommentarer:

Send en kommentar