tirsdag den 8. marts 2011

حوریای بالاترین




یکی بود
یکی نبود
توی یک شهر فرنگ
با مدارک قشنگ
یه مهدی نشسته بود
(بعضی ها هم با کمی مبالغه
آقا مهدی رو می گفتند نابغه)

این آقا مهدی خوشتیپ و زبل
کچل مو فرفری, یه کم خجل
برا خود توی فرنگ یه کاری داشت
سایتی داشت برویی داشت بیایی داشت
سایته کم کم شده بود پر سابقه
واسه هر جور ذائقه

توی این سایت وزین از راه دور
کاربرای جور واجور
کلیشون تبعیدی
چند تاشم تاییدی
از همه کیش و مرام
حرفه ای یا عامِ عام
واسۀ ایرانشون
به خیال خودشون
دموکراسی تمرین می کردن همشون
ولی ارواح عمه شون

یکیشون لنینی بود
کمی استالینی بود
یه قدم جلو میذاشت
دو قدم عقب میرفت
اون یکی بود پوپولیست
یکیشونم رفرمیست
تخمهای خاتمی رو
با یه دستمال دولا
روی کی بورد میچرخوند
تو هر سوراخ میچپوند
تا به جای آزادی
یا که مردم سالاری
قالب و جاسازی کنه
خلاصه جو سازی کنه

یکیشونم خاکی بود
خسی بود خاشاکی بود
لینکای مبارزاتی یا قاطی
پاری وقتام الواطی
تند و تند میداد بالا
انرژیشو می داد هوا
آزادی رو فریاد میکرد
گرد و خاکی بر پا می کرد

جرمانی هم همونجا
واسه خود کیانی داشت
مثل بنز دیزلی
با وقار, یه کم ماشینی
لینک میداد , نظر میداد, رأی میداد
اعتبار سایته رو بالا میداد
یا که زیر پوش سفید علم میکرد
صلح و آرامش اونجا دوباره برقرار میکرد
"اما ناگفته نشه"
بعضی وقتا همونم یه کمکی قاطی میکرد
مزدورا رو روی هم جمع میکرد
دسته دسته روی هم طبق میزد
باهاشون یه گنگ بنگ بازی میکرد
خلاصه, میلیاردر بازی میکرد

توی این سایت وزین
اما بعضی ها بودن
که نظر کرده بودن
ساخته پاخته با بالا
مثل اوباش روح الله
یکیشون کاربری لوس
رفته بود قبلن پابوس
لنگای ظهر مثل شمر
خیلی قاطی و کدر
با کمی قاط یا کراک
خودش رو میکرد لاگ
اخم میکرد, تخم میکرد, منفی میداد
یا که لینک سگ افغانی میداد



توی بخش کافران
اما حرف دیگه بود
یکیشون با اذن شر
یعنی با لینک یا نظر
کاربرای بی گناه آش خورو
زرت وزرت تور می کرد
اونا رو بی خدا میکرد

آرمان هم با دو تا لینک پورنو
کاربرِ حشریِ اهلِ کتابو
وازلین لازم میکرد
این کارو بازم میکرد

یکیشونم دودوزه
دشمن هر چی پفیوزه
یا که احلیل به رهبر می داد
یا که کابینه به یک خر میداد

گمنامیان هم پاپارازی شده بود
قبلنش کفر گفته بود سوسک شده بود
عکس طفلای مسلمو
اون دو تا طفل معصومو
که داشتن تو آلاسکا
توی اون کولاک و سرما
با دو ساندیس یا کولا
چار تا لنگاشونم هوا
پنگوئن کباب میکردن
برا خود حالی میکردن
تو سایتش افشا میکرد
نبودی, غوغا میکرد
یا پیش ملاهه استفتا میکرد
ساشتی بیچاره رو صاحب فتوا میکرد

ساشتی اما این اواخر دیگه عاشق شده بود
از سیاست دیگه دست کشیده بود
در عوض افتاده بود دنبال یه مشت بچه باز
پته شونو آب میداد با ساز و ناز
که شاید عایشه شیش سالشو
رویای چندین سالشو
قاچاقی با خود بیاره
توی اون شهر لاهه
توی یه دادگاه بین المللی
همون جا که نفت ما شدش ملی
در حضور چند قاضی
حکم حبس این نبی
به اینترپول صادر کنه
مسلمینو ضایع کنه

خلاصه این وسطا
توی این شلوغیا
واسه همین جور واجوریا
بین کلی مردما
هم سیاسیش هم عوام
با دوام و بی دوام
این سایته محبوب شده بود
تویِ ما تحت رهبری چوب شده بود

ولی یه دفعه نفهمیدم چی شد
میگن کودتایی شد

از تو سایت جرینگ جرینگ صدای زنجیر میومد
از ته دیگ مهدی صدای کفگیر میومد
حذف های الکی
منفی های پشمکی
قمه شد جای قلم,جای کی بورد ذوالفقار
کاربرای سرکشو, فله ای میکرد شکار
رو بروش توی افق, هاله نور
پشتشم یه لینکدونی, با آه و زور

بالابرا چتون شده؟
نکنه وحشی شدین
مثل دوران طلایی امام
برگشتین عرزشی شدین
رگ گردن باد میدین
این و اونو عذاب میدین
کاربرو تهدید می کنین
سانسورو تمجید می کنین

خلاصه دعوایی شد
اونی که نخواستیم شد

بالابرا با توپ پر
کاربرا همه دلخور
شهدا رفتن همه توی فرفر
کلی صحبت بعضی وقتام زر زر
ریشه ها, آزادگی پیدا شدن
اسباب شرمندگیِ یحیی شدن

از همون روز یه دو ماهی که گذشت
اوضاع داشت شوخی شوخی عادی میگشت
ریش سفیدی چند تا
شد میونجی اونا
بالا برا رو ساز کردن
اکانتای اینوری هارم باز کردن

وسط این دعواها توی وطن
گمونم بود روز 25 بهمن
اومدن مردم بیرون
هم توی رشت هم تهرون
بعدشم ماه اسفند
ماه رزم و زد و بند
اونطرف ساندیس خورا آماده جنگ
اینطرف پیر و جوون دستا به سنگ

این میون دعوای بین کاربرا
مثل دعوا بر سر لحاف ملا
یهویی کم رنگ شد
لوث شد بی رنگ شد
کودتای مجازی که پس کشید
فتیله ناراضیام پایین کشید
نه اِهِنی نه تُلُپی, اومدیم
(به آقا مهدی نگفتیم گه خوردیم)

آمدیم تا سنبه پر زور کنیم
اگه شد دیکتاتورو دور کنیم
تا دگر بار هماهنگ شویم
تو مخ سید علی سنگ شویم


راستی از بس بود حرف
اسم سایت از یاد رف
اسم این سایت وزین بالا ترین
آقا مهدی ایندفه تو توش نرین!

بالا رفتیم ماست بود
اصلکاریاش راست بود
پایین اومدیم دوغ بود
یه کمیش هم دروغ بود
قصه ما بسر رسید
آزادی به ایران نرسید
هاچین و واچین
سانسورو ورچین

Ingen kommentarer:

Send en kommentar