جاتون خالی همین نیم ساعت پیش قضای صبحانمو افطار می کردم اخبار رادیو دانمارک داشت با چند تا بچه مدرسه ای خارجی تبار.در مورد روزه و رمضان صحبت میکرد که یهو یاد دو تا خاطره افتادم که یه جوری هم ربطی به موضوع برنامۀ رادیویی داره.
. یاد ماه رمضان 25 سال پیش زندان حکومت اسلامی ضیاع الحق در پاکستان
1/ تو انفرادی زندان مشهور شاه قلعه در لاهور بودم که ماه رمضان شروع شد. سحری ساعت 2 نصفه شب بود و افطار هم ساعت شش و نیم شب. دو وعده غذا هم طبق سنت روزهای قبل از شروع ماه رمضان همون یه روتی کوچیک(نان) بود و یه ملاقه سوپ خیلی رقیق ولی تا دلتان بخواهی تندِ دال(یه نوع عدس). منتها به مناسبت ماه رمضان لطف کرده و دو عدد خرما رو هم به سهمیه افطار اضافه کرده بودند.منِ کافرِ از دین گریخته اونجا دیگه اصلأ حال مسلمون بازی رو نداشتم برا همین سحریم رو نگه میداشتم و صبحا بعد از فراری دادن لشکر مورچه های یورش برده به اون میخوردم. هیچ احتیاجیی نمیبینم که توضیح بدم چرا انفرادی جای خیلی مذخرفیه ولی راستش اون دو تا دونه خرمای افطار چه کیفی داشت. هنوز اون مزه هسته خرما که ساعتها تو دهنم نگه میداشتم و ازش نیرو میگرفتم رو خوب یادمه. روز اول و دوم خوب گذشت تا اینکه یکی از این شیر ناپاک خورده های نگهبان گزارش روزه خوری مرا رد کرد.نتیجه این گزارش این شد که نه تنها سهمیه خرمام قطع شد بلکه به سلولم هم یورش آوردند و ضمن کافر خوندنم به خاطر اصراف برکت خدا با فحاشی و تهدید,مهره ها و طاسهای تخته نردی که با روتی های جیرۀ غذای خودم درست کرده بودم تا در تنهایی با خودم بازی کنم رو از اطاقم برداشتن و ریختن توی حیاط زیر پای نگهبانا.
2/خوشبختانه بعد از یک ماه و نیم انفرادی به.بند اتباع خارجی یه زندان عمومی در شهر قصور در چهل کیلومتری لاهور منتقل شدم. هم بندیهام هم اکثرأ از مسلمانان بنگلادشی بودند که بعضیاشون تا سه سال هم میشد که بدون محاکمه اونجا بودند.
درِ سلول های این جماعت بنگلادشی در بند رو صبحا به خاطر خوندن نماز جماعت در ماه رمضان زودتر از سلول من باز میکردند. آخرای رمضان بود. من هنوز تو سلول بودم که متوجه شدم تو حیاط خبری از نماز جماعت نیست ولی در عوض اون بیرون یه غلغله ای بر پاست. صبر کردم تا وقت هواخوریم بشه. علت رو جویا شدم ولی هیچکدومشون مایل به توضیح نبودن فقط از اون به بعد نماز جماعت کنسل شد. تا اینکه کاچی در اومد که اونشب ماجرا یکی از زندان بانان گشت مچ پیشنماز رو در حین معاشقه با یه پس نماز گرفته بوده ولی جوونمردی کرده بود و به جای گزارش به بالا اونو برا چند تا زندانی مسن تر بنگلادشی تعریف کرده بود.
نوشتم جوونمردی کرد هم به خاطر اینه که همه مون چند روز قبلش شاهد ساعتها شلاق خوردن و دور زندان چرخاندن دو زندانی پاکستانی که به همین خاطر لو رفته بودند بودیم
Abonner på:
Kommentarer til indlægget (Atom)
chaker hameh shoma hamvatanane keh dar zendanhay iran va digar noghateh jahan shekanjeh shodid hastam shoma shiraneh iran zamin hastid, zendeh bad shoma zanan va mardan rastine ma
SvarSlet